گفتگوی روزنامه شرق با کیارنگ علایی درباره «پرده دوم اتفاق» در گالری طراحان آزاد
گفتگو: سحر آزاد/ شرق
در «پرده دوم اتفاق» قرار است شاهد چه روایتی باشیم؟
عکس های این نمایشگاه بیشتر از آن که روایتی را شامل شوند، یک برش اند از بازه ای از
یک روایت بزرگتر. ما با آن روایت در جامعه سر و کار داریم و من در عکس هایم به صورت
سمبلیک به برشی از آن روایت بزرگتر اشاره کرده ام. آثار این نمایشگاه در پی این است
که مخاطب را درگیر بازیای کند که در آن به سرنوشت و اتفاقی که برای نمادهای فرهنگی
جوامع انسانی افتاده است، فکر کند. به این دغدغه که براستی نمادهای اجتماعی، فرهنگی
در گذر زمان چه تغییری کردهاند؟ هویت آنها دستخوش چه تغیراتی شده است؟ و اصلا چرا
انسان همیشه به چیزهایی که برایش عزیز است، صدمه میزند و مراقبت و مصونیت لازم را
برای آن ها ایجاد نمی کند.
این دغدغه و تلنگر برای شما از چه زمانی آغاز شد؟
قطعا زندگی در یک نظام اجتماعی برای هرکسی اعم از شما که خبرنگار هستید تا من که عکاسی
میکنم یا یک شهروند، چنین دغدغهای را بوجود میآورد. در مسیری که به خانه میرویم
پلاکاردها و پرچمهای زیادی میبینیم، ذهن ما به تدریج دارای موضع میشود و این سوال
پیش میآید که چرا شهرها به خصوص تهران اینقدر برچسب خورده اند و این برچسبها چه هویتی
را برای مخاطب شهروند بازی میکنند. این دغدغه به طور واضح از عناصری می آید که در
نظام اجتماعی برجسته شده اند. هر شهروندی دوست دارد بداند چرا این عناصر برجسته شدهاند.
خاستگاه آن چیست، چرا یک مفهوم برای ما یکباره متولد میشود، به شکلهای مختلف استفاده
میشود، در تریبون قرار میگیرد، وارد خانه های ما میشود، رسانه ها آن را چندباره
مطرح می کنند و ناگاه یکباره مورد فراموشی قرار میگیرد. این تضاد، برایم تلخ بود.
آنچه بیشترین انگیزه را برای تولید این مجموعه در من ایجاد کرد، شکل تضادگونه این نمادهای
فرهنگی بود که در سالهای اخیر احساس کردم آن ها میان فعلیت و منفعل بودن، امکان و
ناممکن گرفتار آمدهاند، در میانه قرار گرفتهاند، دچار کم توجهی شده اند، مردم به
آن ها توجهی ندارند. هویت و ارزش واقعی آن ها برای مردم روشن نیست. مجموعه این ها من
را وادار کرد که به این موضوع فکر کنم و در نهایت به طرح کلی این نمایشگاه رسیدم.
مضامین اجتماعی به حد کافی پیچیده هستند و وقتی به صورت انتزاعی هم مطرح شوند، پیچیدهتر
میشوند. چرا سعی کردید از شیوه انتزاعی برای بیان این موضوع استفاده کنید؟
انتزاع با ماهیت ذاتی واقع گرای هنر عکاسی در جدالی همیشگی است. در هنر انتزاعی ما
می توانیم یک تکه را از واقعیت موجود جدا کنیم و آن گاه آن را به شیوه ای غیر معمول
بازنمایی کنیم. از بدو پیدایش کوبیسم در اروپا این دغدغه به اشکال مختلف وجود داشت.
این برخورد نوین با حجم و فرم مورد علاقه من است و اگرچه این عکس ها هرگز به طور مستقیم
نمی توانند عکس انتزاعی نام بگیرند اما در فهوای آن ها به انتزاع گرایش داشته ام و
شما خیلی خوب به آن اشاره کردید. در این پروژه من کوشیدم بخشی از یک موضوع اجتماعی
را به بیانی انتزاعی نزدیک کنم و آن را از ماهیت مستندش خارج سازم.
با اینکه مفاهیم آثارتان به زندگی اجتماعی برمیگردد اما فضاها در خارج از شهر رخ دادهاند
مثل بیابان. این مکان چه تاثیری میتوانست روی کلیت کارتان بگذارد؟
شهر همیشه تریبونی بوده است برای بیان طبقه متوسط. وسیله ای بوده برای ابراز وجود و
تجلی افکار آن دسته از طبقه متوسط که تریبون های عظیم و رسمی ندارند. شهر، آوردگاهی
است که با بشر رشد کرده و الزامات و قواعد آن را ساکنین آن می سازند. جای واقعی این
نمادها که من در عکس هایم استفاده کرده ام در دل شهر ها است. همیشه وقتی به شهرهای
کوچک یا حتی روستاها سفر می کنیم در بدو ورود با تجمعی از این المان ها و نمادها مواجه
می شویم که به گونه ای پیشانی آن شهر یا روستا هستند و اتفاقات مهم فرهنگی آن منطقه
را نمایان می سازند. اما من آن ها را به بیرون شهر برده ام و از شهر جز چراغ هایی کم
سو در افق، به نمایش نگذاشته ام. این دگرگونی از یک سو رانده شدن و مهجورماندن این
نمادها را نشان می دهد و از سوی دیگر عدم قرابت انسان شهرنشین معاصر را با هویت واقعی
این نمادها.
در نمایشگاه قبلیتان هم عکسها بدون حضور انسان بود. این نمایشگاه هم چنین ویژگی داشت
و حتی نیوشا توکلیان در بروشور نمایشگاه به این مسئله اشاره کرده است. تاکید شما از
اول اینگونه بود که در این مجموعه نیز انسانها به صورت مستقیم حضور نداشته باشند یا
اینکه اتفاقی چنین شد؟
غیاب برای من همیشه بیش از حضور سوال برانگیز است. در داستان نویسی نیز می کوشم چیزهایی
را که می خواهم در داستان بگویم، در متن هرگز نگویم تا شنیده شوند، درست شنیده شوند
و تاثیرگذار باشند. اما فکر میکنم پاسخ به این سوال را میتوان از دو جنبه دیگر نیز
بیان کرد: اول روحیات خود صاحب اثر که در آثار منتقل می شود. یعنی یک روحیه انسان گریز
که بیشتر تمایل به مکاشفه درونی و زیستن در خلوت خویش را دارد. نکته دوم پیام تلویحی
است که در این مجموعه دنبال می کردم، یعنی؛ طردشدگی. به این دلیل اثری از جامعه انسانی
به معنای مجموعه رفت و آمدها و دیالکتیک ها نمی بینیم. انگار انسانها کارهایشان را
کردهاند و رفتهاند و عناصر اصلی مجموعه من تنها مانده اند. چیزی شبیه انگارههایی
که آلفرد هیچکاک در فیلم «پرندگان» خود به نمایش گذاشت. در انتهای آن فیلم، انسانها
مجبور به مهاجرت میشوند و این پرندگان هستند که بر انسان غلبه پیدا میکنند.
واکنش بازدیدکنندگان چگونه بود؟
مخاطبان برای من اهمیت فوق العاده ای دارند و آن ها هستند که به تدریج با ایده ها و
نظراتشان مسیر مرا روشن می کنند. شخصا معتقدم در فضاهای تجربی، اگر بازدیدکنندگان حدود
40 درصد با آثار رابطه برقرار کنند، آن اثر موفق بوده است. نقدها در مورد این نمایشگاه
هر دو جنبه را دربرداشت، نقدهای به شدت مثبت و به شدت منفی. نمایش کارهایی که با موضوعات
ایدئولوژیک سروکار دارد و نشانه های مستقیم ایدئولوژیکی را بر سر مخاطب می ریزد در
جامعه ما مثل راه رفتن روی یک طناب نازک است که ممکن است تو از هر دو سوی این طناب
بیفتی. اما من به کار خودم اعتقاد کافی را دارم. در حقیقت به خوشامد فضاهای خارج از
کشور عکاسی نمی کنم. تنها و تنها به خاطر کشف خودم، عکس می گیرم و چیزی مهم تر از کشف
خودم برایم نیست. بی اعتنا به الزام های مرسوم و متعارف این سال های عکاسی معاصر ایران
هستم. کارهایم نه چاپ بزرگ دارند و نه قاب نفیس، و نه موضوعاتی هستند که این روزها
زیاد در فضای عکاسی معاصر ایران می بینیم. این عکس ها صرفا ایده های من هستند درباره
اجتماع انسانی. نقد من هستند به اجتماع انسانی دنیا. از قضاوت ها ترسی ندارم، چرا که
می دانم اغلب افراد مرا بر اساس پیش زمینه ذهنی شان قضاوت می کنند نه بر اساس عکس هایم.
یعنی قضاوتشات بیش از آن که درباره عکس هایم باشد درباره من دبیر جشنواره، داور و معلم
است. یعنی همواره وجه دیگری از فعالیت من برای آن ها قضاوت و پیش داوری را ایجاد می
کند . و به این دلیل می کوشم برآیند قضاوت ها را برای خودم در نظر بگیرم. افراد بسیار
زیادی پس از دیدن کارهای نمایشگاه خیلی هیجان زده شدند و حتی پنج یا شش بار به دیدن
نمایشگاه آمدند و کسانی هم بودند که اصلا کارها را نپسندیدند، چون فکر میکردند کارها
گل درشت و واضح هستند.
یعنی فکر میکردند زیادی اغراق کردید؟
بله. در حالی که اغراق به کار رفته کاملا عامدانه است. من وجه کاملا نمایشی و مستقیم
المان ها را می خواستم نمایش بدهم. وجهی که در شهر زیاد دیده شده است.
شما ساکن مشهد هستید اما در تهران نمایشگاه برگزار میکنید که مستلزم هزینههای زیادی
برای خودتان است. با اینکه در فضای عکاسی مشهد شناخته شدهاید و با جشنواره آبرنگ در
حوزه عکاسی شهرتان تاثیر گذاشتهاید، چرا ترجیح میدهید در تهران نمایشگاه برپا کنید؟
سالهاست با برگزاری کارگاه، تدریس و داوری در شهرستانهای مختلف فعالیت میکنم اما
اینها باعث نشده است مثل خیلیهای دیگر به تهران مهاجرت کنم اگرچه شرایط نقل مکان به
تهران برای من خیلی فراهم است و در تهران میتوانم راحتتر کار کنم، برای اینکه در
شهرهای کوچک بیش از تشویق، فحش میشنوم و با حسادتها و تنگ نظری های بسیار مواجه هستم.
اینها موضوعهایی است که در تهران بسیار کمتر وجود دارد چون تنوع ژانر، تنوع برنامه
ها، کثرت فعالان فرهنگی و هنری در تهران بسیار است، اما با این حال من به زادگاهم وفادار
بودهام و احساس کردهام اگر آنجا بمانم در نسل جوان تر بعدی و هنرجویانم میتوانم
تاثیر بگذارم. من این بخش از هنر را که در تاثیرگذاری جمع شده است، دوست دارم . دلیل
اینکه در تهران نمایشگاه برگزار میکنم برای این است که میخواهم کارم کامل تر دیده
شود. بهتر معرفی شود و مخاطبان گسترده تری داشته باشد و نقد جدی تری شود.
فضای عکاسی مشهد چگونه است؟
عکاسی مشهد درگیر دو فضای سنتی و متجدد است. فضای سنتی مشهد متعلق به نسلی است که حدود
20 سال قبل در مشهد فعالیت میکردند، عمدتا تجربی بودند و عکاسی مستند اجتماعی بیشتر
در این فضا جمع میشد اما فضای متجدد عکاسی در مشهد، زاییده دوران عکاسی دیجیتال است
که به وفور عکاس، وفور دوربینها، وفور تولیدات و وفور نمایشگاه های عکس در این سال
ها برمیگردد. بخش مهمی از عکاسی متجدد متعلق به حضور عکاسان جوانی است که در مشهد
فعالیت میکنند و به اعتقاد من آنها عکاسان خوبی هستند، اما جدالی میان آنها و نسل
قبلی دیده میشود. نسل قبلی تا حدودی پذیرای نسل جدید نیست چون احساس میکند در حاشیه
مانده است و نمیتواند وارد این فضا شود. نسل جدید هم بنا به نوع پرورشی که در نظام
اجتماعی و خانواده داشته، انعطاف لازم را برای ارتباط با نسل قبلی ندارد. این مجادله
در فضای مشهد وجود دارد. به طور کلی فضای عکاسی مشهد بیشترین ضعف را در حوزه عکاسی
خبری دارد یعنی رسانههایی که عکاسی خبری را در مشهد پوشش میدهند، بسیار فقیر هستند.
ما در این شاخه، دچار اشکالات زیادی هستیم. در بخش عکاسی هنری نیز بیشتر شاهد تکثر
یکجور نگاه جشنوارهای به معنای عکاسی کردن برای مطلوب جشنواره های خارجی وجود دارد.
منظورتان به نوعی عکسهای سفارشی است؟
بله. به خصوص جشنوارههای تحت نظارت فیاپ (فدراسيون بين المللي هنر عکاسي) که این تصور
را برای مخاطب جوان ایجاد می کند که مقبول شدن در این جشنوارهها مساوی با یک اتفاق
خیلی بزرگ است و ره صد ساله را یک شبه رفتن! درحالی که وقتی بولتنهای بعضی از این
جشنوارهها را میبینیم، بیشترین چیزی که شاهدش هستیم یکجور نگاه دیکته شده از سوی
برگزارکنندههاست که تمهیدات ساده تصویری، استفادههای اغراقآمیز گرافیکی از نرم افزارهای
ویرایش تصویر در آن ها زیاد دیده می شود. با اینحال احساس میکنم زندگی در فضای چند
مدیایی، کار را برای جوانان امروز خیلی سخت کرده است چون تکلیفشان با این دنیای جدید
هنوز مشخص نیست، به نوعی درحال پوست اندازی هستند و خودباوری در نسل جوان خیلی کم است.
بیشتر دانشجویان فکر میکنند تولید اثر هنری در حد و اندازه آنها نیست و توانمندیهای
خود را باور ندارند، همه چیز برایشان یک روکش عادی و معمولی دارد.
چرا دیگر جشنواره عکس آبرنگ را برگزار نمیکنید؟
جشنواره عکس آماتوری آبرنگ به مدت هشت سال از سوی بخش خصوصی برپا شد. مهمترین دلیل
توقف آن بودجه بود. چون آنقدر این جشنواره گسترده شد و مخاطبان زیادی پیدا کرد که لابراتوار
آبرنگ در مشهد نمیتوانست به این حجم از مخاطب پاسخ بدهد. بهرحال ما از دوره اول یک
نظام قانونمند برای جشنواره گذاشته بودیم و بر آن تا آخرین قدم ایستادیم: مثل انتشار
کتاب در همه دوره ها، ارسال کتاب برای تک تک شرکت کنندگان، جایزه و برپایی مراسم اختتامیه.
اینها هزینههای سنگینی ایجاد میکرد. در دوره اول حدود 60 عکس در این رویداد شرکت
کردند که هزینههایش برای ما قابل قبول بود اما در آخرین دوره، بالغ بر هشت هزار کار
رسید و ارسال کتاب برای همه آنها هزینه بسیار سنگینی بود. ازآنجاکه دوست نداشتیم سطح
جشنواره پایین بیاید، تصمیم گرفتیم جشنواره متوقف شود.