داستانهای بادآورده اثر جدید احمد غلامی نویسنده خوش فکر معاصر اثری در خور
توجه و ستایش است.
عنوان وسوسه انگیز است. نگاه به فهرست کتاب این حس را تهییج میکند: با ۲۵ عنوان
داستان روبرو هستیم و این نوع نوشتار، بیش و پیش از هر چیز ما را به کوتاه
نویسیهای معاصر میبرد که از نیمه دوم دهه پیش، بیش از هر زمان دیگر در ادبیات
معاصر کشورمان رواج پیدا کرد و اتفاقا خوانندگان پر و پا قرصی هم برای خود پیدا
کرد.
اما حقیقت این است که کتاب احمد غلامی هیچ شباهتی به داستانهای زویا پیرزاد (به
عنوان یکی از آغازگران این فرم از داستان نویسی) و بعدها کامران محمدی و… ندارد
اما در عین حال جاهایی «داستان موقعیت» میشود و در نگاهی دور، سیامک گلشیری را به
یاد میآورد: اگر چه این دو نویسنده فضاهای ذهنی کاملا غیر مرتبطی به هم دارند.
اینها را گفتم تا بگویم: با یک کتاب جدید در حوزه داستان کوتاه روبرو هستیم که
«فرم» دغدغه اصلی نویسنده شهیرش است.
در این فرم – که پیش از این کمتر در آثار احمد غلامی دیدهایم – واقعیت مورد تردید
قرار میگیرد و انگار که نویسنده نسخههای مختلفی از واقعیت را پیش رویمان قرار
میدهد که با هم تفاوتهای ماهوی دارند وگاه در پی نقض هم در میآیند. خلاصه کلام
اینکه داستانهای کتاب موقعیتهایی بسیار ساده را در کلافی پیچیده از روابط،
قضاوتها، و مشاهده نویسیهای شخصیتها به ما نشان میدهند که امکان قضاوت مطلق را
بر واقعه از ما سلب میکنند.
اما مهمترین نکته داستانها «راوی» است. در این مجموعه راوی، شخصیتهای مختلفی
هستند که هر یک از زبان خود به شیوه نامه نگاری – و گزارش نویسی- دیدهها و
شنیدههای خود را از وقایع منتقل میکنند. در پایان هر داستان امضای راوی را داریم
که از روستایی کوچک، شهری دور افتاده، مکانی نامعلوم و یا زندانی متروک نامه خود
را نگاشتهاند.
عنوان کتاب نیز استعارهای از بادآورده بودن این نامهها را در خود دارد و بر
واقعیت آنها و هویت نگارندههایش نیز تردید میکند.
آخرین داستان کتاب به امضای «احمد غلامی» است که از زندان قزلحصار کرج ارسال شده و
مجموعه آدمهای کتاب را کامل میکند.
به این ترتیب کتاب در معرفی شخصیتهایش به نگارنده نامههایی اشاره میکند که
خودشان صادقانه در حال روایت داستانها هستند. این فرم از نوشتار قبلا توسط «پل
استر» نویسنده شهیر آمریکایی بنیان نهاده شده است و کتاب احمد غلامی شباهتهای
ناچیزی به رویه و سویههای روانی پل استر دارد.
داستانهای کتاب از چند حیث دارای تمایزات و ویژگیهایی هستند که در ذیل به طور
مختصر به آن اشاره میکنم:
——————
دیالوگ
——————
غلامی با آنکه پرهیز و وسواسی آشکار در به کار بستن دیالوگ در این کتاب داردا اما
معدود دیالوگهای کتاب، در خور توجه و اساسیاند.
مثلا به دیالوگهای صفحه ۶۴ کتاب باید اشاره کنم که در دیالوگهای بین مرد جوان
(روای) و شکارچی پیر در داستان «شکارچی» علاوه بر اطلاعات و تفسیرخوبی که در باب
شخصیتها به ما میدهد، نوعی وحشت و تعلیق را نیز بر فضای داستان مستولی میکند.
یا در دیالوگهای صفحه ۹ و در داستان «دکتر یادش رفته بود که بیاید» با آنکه نفر
دوم داستان مرتب با سکوت و نگاه پاسخ سوالات مکرر راوی را میدهد اما همین روند به
معرفی شخصیتی مرموز در این داستان کمک شایانی میکند.
——————
روایت
——————
روایت در این کتاب متکی به گزارش نویسیهای شخصیتها است. آنها اول شخصهای رنج
کشیدهای هستند که صادقانه در حال روایت زندگیشان هستند اما در این روایت، پر از
ادراک و شهودند.
مثلا به این نمونهها توجه کنید:
«پیدا کردن مار توی خانه هیجان انگیزترین اتفاق زندگیام است» ص ۱۵| داستان فقط من
شبیه پدرم بودم
*
«قمهای که دو تا انقلاب را دیده بود، آرام آرام زیر برف میرود» ص ۳۴| داستان چرا
این قدر برف میاد
*
«خانه ما خیلی نقلی است. مثل یک ته سیگار بین خانه عمویم و هرمزخان قرار دارد.
صبحها که هرمز خان میرود دستشویی چنان فینهایی میکند که سقف خانه ما میلرزد.
اما عمویم هرگز کم نمیآورد و پا به پای او فین میکند. صبحها این فین میکند و آن
جوابش را میدهد. چنان سر و صدایی به راه میاندازند که بیشتر شبیه یک مجادله سیاسی
بیسرانجام است» ص ۵۱| داستان کسی نمیدونه این بیرون چه خبره
*
«وسط دریاچه نمک بودم. خورشید و انعکاس آن روی بلورهای نمک چشمهایم را میسوزاند.
پرنده پر نمیزد و گوشم پر از سکوت بود. کوچک کوچک بودم و تحقیر شده. چاقو را
انداختم توی دریاچه نمک. از گوشه چشمهایم اشکی پایین آمد» ص۶۶| داستان شکارچی
«در صبحی دل انگیز قبل از آنکه خودم را به پای چوبه دار برسانم، تصمیم گرفتم بروم
خیابان ولیعصر و کله پاچه بخورم» ص۸۱| داستان تسخیریها
*
«کشیدن صندلی یا زدن آن از زیر پای قاتل کاری ندارد… مثل زدن پنالتی است. کمی هیجان
و اضطراب دارد. اما احتمال گل شدن آن بالا است» ص ۸۲| داستان تسخیریها
*
«از سقف آسمان پر ستاره نمیشود کسی را حلق آویز کرد» ص۹۳| داستان قزمیت کارش رو
تموم کن
——————————-
وجوه کاراکتریستیک
——————————-
نکته بعدی تبلور وجه «کاراکتریستیک» آدمهای احمد غلامی است که آنها را از بافت
روزمره و «تیپ» شدن میرهاند. منظور از وجه کاراکتریستیک: دادن رفتارها و حسها و
ایدئولوژیهای خاص توسط نویسنده به آدمهای معمولی داستانهایش هست که آنها را از
تیپ عمومی اجتماعیشان خارج میکند.
مثل وکیل تسخیری که قبل از رفتن به پای چوبه اعدام موکلش کله پاچه میخورد و پس از
اعدام نیز، به پارک میرود تا ورزش کند.
و…
—————————-
ساختار اپیزودیک
—————————-
و بالاخره اپیزودیک بودن داستانهای کتاب از آخرین نکاتی است که در ساختار باید به
آن اشاره کرد. در حقیقت باید گفت خواننده کتاب باید بسیار خوش شانس باشد که این
کتاب را از ابتدا بخواند و داستانها را پی در پی و سکوئنس گونه دنبال کند، وگر نه
این ساختار اپیزودیک هرگز به چشم نمیآید.
اتفاقات و عناصر مشترکی از یک داستان در چند داستان بعد سر و کلهشان پیدا میشود:
مثل پژوی ۵۰۴ نقرهای که از داستانی به چند داستان بعد منتقل میشود و عامل شناسه
اتفاقات پیشین میشود.
آنچه در این ساختار اپیزودیک مهم است «نوع قضاوت» خواننده بر اتفاقات و احوالات
راوی هاست که در حقیقت مدام دستخوش تغییر میشود و یک اتفاق ساده از چند زاویه مورد
نگاه و خوانش قرار میگیرد.
*
این کتاب توسط انتشارات نگاه در تیراژ ۲۰۰۰ نسخه و به قیمت ۵۲۵۰ تومان منتشر شده
است.