چهارشنبه چهاردهم تیرماه سال نود وشش کانون عکس انجمن سینمای جوانان اصفهان
میزبان کیارنگ علایی بود و بر طبق برنامهریزی مشترک تیم آموزش و کارگروه
جشنوارهها برنامهای با عنوان «پروژه: از ایده تا اجرا» را در نگارستان امام (ره)
برگزار کرد. او بدون معطلی به مبحث اصلی بحث یعنی عکاسی پرداخت و در ابتدای صحبتها
عنوان داشت که امیدوار است این جلسه (که به خاطر نوع برگزاری محدودیتهایی داشت) به
مقصود اصلی نزدیک شود. برای کیارنگ گفتوگو و متکلم وحده نبودن مهم بود و برای ما
از مشکلات مدرسین عکاسی که گاهی اوقات فکر میکنند مثل خودشان عکاسی کردن یعنی
انجام دادن کار درست و همینطور هنرمندان یا افرادی که خیال میکنند به وجود آورنده
سبک خاصی در عکاسی دنیا هستند؛ گفت.علایی در ادامه صحبتهایش برای ما گفت فردیت
پیدا کردن یک دانشجوی هنر یا یک عکاس مهمترین چیز برای قضاوت درست یا غلط بودن
سیستم آموزشیاش است. و از اینکه در فضاهای آموزشی ما ویروسی به نام خودبزرگبینی
وجود دارد و تنها باعث نشانهشناسی در عکاسی است و نه خود عکاسی اظهار ناراحتی کرد.
او سخنران خوب را کسی دانست که بدون استفاده از کلمات عجیب و بزرگ باعث شود مخاطب
به مفهوم برسد.مشکل دیگری که او در ادامه این کارگاه مطرح کرد تغییر ارزشگذاری
عکسها آن هم بهاشتباه بر اساس لایک شدن در اینستاگرام. و از عوارض بد اینستاگرام
دگرگونی ارزشها دانست و عنوان کرد اگر نیاز به عکاس بهتر شدن دارید صفحه
اینستاگرامتان را خلوتتر کنید. اینها مقدمه صحبتهای کیارنگ علایی در مورد ایده
تا اجرای یک پروژه عکاسی بود.در ادامه علایی برای ما از تقابل دیرینه مفهوم عکاسی
با تعریف آن گفت. او عکاسی را هنری “راست نما” دانست و به خاطر نوع ارائه و سیستم
ثبت اثر (ولو چیدمان یا فوتومونتاژ باشد) پرطرفدار بودن آن را برای قشر عظیم مردم
مفهومی پرطرفدار دانست.او در راستای تعریف بهتری از عکاسی، عکاسی معاصر را دیگر ثبت
لحظه یا شکارچی بودن نمیدانست و ضرورت چشمهای تیزبین را معیار عکاس خوب
نمیدانست.عکس یک تعریف جدید از زمان، مکان و فضا است که در لحظهای پیش از آن
واقعیتش را تجربه کردیم و حالا داریم در قالبی از واقعیت جدید به نمایش میگذاریم و
بودن را بهجای هستن به مخاطب عرضه میداریم و باعث میشویم تصویری که بوده بهجای
چیزی که هست به چشمهای مخاطبمان تزریق شود. و سئوال اینجاست وقتی ما داریم از
واقعیتی غیرزنده و مربوط به گذشته صحبت میکنیم پس راست نمایی عکاسی به چه دلیل
است؟علایی با پرسشی در مورد دستکاری در عکسها از حاضرین، صحبتش را ادامه داد و به
طرح این سئوال که چرا دست نبردن در عکسها ارزش داشت صحبتش را ادامه داد. و تنها یک
جواب ساده به آن داد و آنهم تقابل عکاسی با نقاشی بود و کنار رفتن خیال در عکاسی.
او قسمتی از تاریخ عکاسی را تجاری دانست و تاریخ سازان عکاسی را اکثرا افرادی دانست
که تنها به کسب درآمد میپرداختند.
او ایده را فراخور مسئله دانست و فکر میکرد اگر ما مسئلهای برای خودمان مطرح
نکنیم مسلما ایدهای نیز در ما شکل نمیگیرد. ایده یک مفهوم ذهنی است که میتواند
از خیال یا واقعیت شکل بگیرد و باید روی چیزی در واقعیت تأثیر بگذارد. لازمههای
ایده را خلاقیت (با تعریف ربط دادن تعاریف و متنها و خط دادن موضوعها به هم)،
تفکر (عملیاتی که مغز ما برای حل مسئلهای انجام میدهد) و خیال (که به مفهوم عکس
است یعنی انعکاس چیزی در چیزی دیگر؛ مثل تصویر) دانست. پسازاین به ویژگیهایی برای
ایده خوب پرداخت؛
سادگی
زیرکانه بودن
اجرایی بودن
کلیشه نبودن
طرح چالش یا مسئله
پسازآن به قراردادی بودن واقعیات پرداخت که بر اساس قراردادهای اجتماعی واقعیت شکل
خواهد گرفت (مثل تعریف زمان. گرما. سرما و …. که میتواند برساخته از نوع زندگی و
اجتماع حاضر ما باشد، پرداخت. و بهعنوان یک چالش آن را عنوان کرد که ما بهعنوان
تمرین به برساخته بودن واقعیات فکر کنیم. به خاطر تکرار شدن مداوم ریتم زندگی را به
تعریف مبتذل (که میتواند زیاد دیده شود) دانست. و فکر میکرد ما در هنر اصرار به
وصل شدن چیزهای قطعشده داریم تا به زندگی خود و بقیه شکل بهتری را بپوشانیم. و
همین نکته به نظر او ضرورت وجود هنر (چه عکاسی و چه هنرهای دیگر) هست. و تغییر
واقعیت را امری عملی دانست چون به تعریف کلی واقعیت بر اساس قراردادها شکلگرفته
است.کیارنگ علایی پسازاین به تعریفی جدید از عکس مستند و خیابانی (بر اساس رویکرد
هنر معاصر دنیا) پرداخت و استناد داشتن یک عکس مستند و یا خیابانی را دلیلی بر
ارزشگذاری اثر نمیدانست.”عکاس خیابانی شخصی پرسهزن است که به مدلهایش پول
میدهد تا آنها را جلوی دوربین خود نگه دارد”این جمله را از ژیل مورا برای تأیید
پوس انداختن تعریف عکس مستند عنوان کرد (که حتی تعریف جدیدی نیز نیست)او عکاسی را
درگیر دو مفهوم کلی سوبژکتیو و ابژکیتو دانست که بهطور حتم هیچکدام را نمیشود
بهعنوان عینیت آن دانست. نظر رولان بارت در مورد عکاسی سوبژکتیو بودن مدیاست بر
اساس همان چیزی که باعث ایجاد سند میشود. ما با عکس گرفتن به ثبت لحظهای که بوده
است میپردازیم و داریم یک واقعیت را بازنمایی میکنیم. منتها والتر بنیامین نیز
دیدگاه ابژکیتو در مورد عکاسی دارد که آن نیز درست است. به خاطر ژست گرفت (و به
تعریف دیگر غیرواقعی بودن) لحظه ثبت اثر از یک مخاطب عکاسی ازنظر بنیامین امری
ابژکیتو خواهد و غیرواقعی (ساختنی) خواهد بود. و سوژه به خاطر حضور عکاس دارد شکلی
از خودش را که دوست دارد ببنیم به ما نمایش میدهد. و به خاطر همین تعاریف ما نیاز
به تعریف جدیدی از واقعیت داریم.سپس به اولین ایدهها در عکاسی پرداخت. او اولین
ایده ناب را یک سلف پرتره بانام “سلف پرتره بهعنوان مردی غرقشده ” از بایار
دانست. که بدون رویکرد تجاری و هر موج دیگری ثبتشده بود. و عکس را موشکافی کرد.
داستان عکس به زمانی برمیگردد که بایار با تلاش فراوان برای ثبت اختراع اولین
عکسهای پوزتیو اقدام کرد و تلاشهایش بینتیجه ماند. علایی این موضوع رو یک مسئله
برای خلق ایده دانست و لازمه بودن مسئله را با مثالی از تاریخ عکاسی برای ما شرح
داد. او ایده را بیشتر “دوربین در مقابل عکاس” برای اولین بار دانست. و عنوان کرد
“مرده بودن” شخص عکاس نیز به نابی ایده کمک خواهد کرد. سپس بهعکس دیگری نیز در
نیمه قرن ۱۹ ام پرداخت. که با ایدهای ناب شکلگرفته بود.
سؤال دیگری که او مطرح کرد این بود: چرا ما از ایده برای عکسهایمان استفاده
میکنیم؟
و جواب سؤال را پیدا کردن نمودی از فردیت و یگانگی ما در اثر دانست. او ایده را به
خاطر نوع ساختهشدن بهصورت ذاتی انتسابی دانست و عنوان کرد ایده به ما کمک میکند
که حرفی برای گفتن داشته باشیم که مال خودمان است. و نکته دیگر نیز این بود که ایده
عکاس را موظف به قبول کردن عکس میکند. و باعث میشود دغدغه مندی رواج پیدا کند.
سپس او چند راهکار برای ساختن و پرداختن ایده را توضیح داد:
مطالعه
قضاوت نکردن
انعطافپذیری
باز بودن ذهن
مطلق نگاه نکردن
معتاد تلویزیون نبودن و گوشی موبایل
نبودن مطالعه بهصورت اینترنتی (به خاطر مطمئن نبودن نتیجهها و کمعمق بودن)
خواندن داستان کوتاه بهصورت روزمره و شعر. همینطور موسیقی
نترسیدن از اوهام و خوابها (البته مربوط به افراد پر تخیل)
اندکی جنون داشتن
میدان دادن به خیال
همینطور روشهای بهتر شدن دید را علاقهمندی به داستان آدمها. خوب عکاسی کردن و
تولید نکردن عکسها به تعداد زیاد دانست. و شخصیت ساختن عکاسانه را از الزامات
دانست. که فراخور تعریف شخصی ما از یک صحنه به صورتی خاص است.او چهار محور کلی را
برای بیان یک داستان (درام) توضیح داد:
شخصیت: آدمی که از تیپ خارجشده (تیپ میتواند نوع شغل ما باشد و شخصیت تمایز داشتن
ما در آن شغل بهطور مثال)
طرح مشکل: داستان خوب داستانی است که به توضیح یا گفتن یک مشکل پیشآمده در زندگی
بپردازد یا ایجاد یک ناپایداری
پلات: شکلی از گسترش طرح. شکلی گسترشیافته از ایده بهوسیله زمان و مکان و
قرارگیری و
نتیجهگیری: نیاز یک داستان خوب نتیجه داشتن در انتهای آن است
پس از نمایش چند عکس و استراحتی کوتاه کیارنگ علایی و حضار برای قسمت دوم برنامه
آماده شدند.کیارنگ علایی ابتدای قسمت دوم صحبتهایش یک میانبر برای ایده پردازی را
برای ما گفت و ان داشتن یک دفترچه همراه و یادداشت کردن چیزهای جالب پیرامون بود. و
همینطور در روایت یک داستان قرار گرفتن از طریق گوش دادن.سپس به تعریف پلات فیلم
نادر و سیمین و توضیح دادن شخصیتها پرداخت. و پسازآن پلات یک فیلم خارجی را برای
ما باز کرد.سپس به شکلگیری یک ایده از یک موضوع ساده در شکلهای مختلف پرداخت. عکس
خانوادگی سوژه کلی چند عکاس بود. که به شکلهای مختلف ارائهشده بود.علایی پسازآن
نیز برای بازتر شدن دید ما نسبت به ایده به نمایش چندین مجموعه از عکاسان ایرانی
پرداخت و هرکدام را تشریح کرد.پسازآن او به سه ضلع مثلثی که ما باید زمان ایده
مندی به آنها فکر کنیم پرداخت. به عقیده او ضلعهای این مثلث (که در زیر توضیح
داده خواهد شد)
مخاطب که دارای اهمیت فراوانی در این چرخه است (که زبان و فضای ارائه مدیا چه شکل
است که با مخاطب هماهنگ باشد)
نقشه و تم ما در اثر هنری که مربوط به تفسیر و تعریف کار نیز هست.محل عرضه. تکنیک و
میزان هزینه موردنیاز که باید متناسب با ما باشد.نکته آخر در مورد ایده ارزشیابی
آن است. که با توضیحات کاملی در مورد ارزش گزاری مثل جستجو کردن در سایتها. ناب
بودن و غیر کلیشهای بودن. راستی آزمایی ایده. استفاده از زیباییشناسی و تحقیق
عنوان شد.
.در پایان برنامه نیز پرسش و پاسخ برگزار شد.