کیارنگ علایی در پروژه ای دو ساله به شناخت و عکاسی از استان گیلان پرداخته است و با زبان و وصفی شاعرانه زندگی روزمره مردمان و ساکنان مناطق دور دست و روستایی آن دیار را به تصویر کشیده است. عکس های او علیرغم زیبایی، درون مایه ای تلخ دارند و از این منظر که به پرسش درباره ماهیت زندگی انسانی می پردازند، فقط یک ثبت مستقیم و بی واسطه از واقعیت نیستند. بسیار مفتخرم که فرصتی دست یافت تا عکس های او را تماشا کرده کرده و چند سطری بر آن بنویسم.
انسان موجودی تنهاست. تنها بر این جهان چشم می گشاید و به تنهایی نیز از آن چشم فرو می بندد. انسان در طول زندگی خود با حفظ «فردیت»، بخشی از جهان پر راز و رمز پیرامونش است و با آن پیوندی جدایی ناپذیر و دیرینه دارد. آنچه در مسیر زندگی بیش از همه چیز دارای اهمیت است تلاش و تکاپوی فرد فرد ماست در جهت حفظ فردیت خود و ایجاد ارتباط، مصالحه و صمیمیت با دیگران. کیارنگ در عکسهایش به زیبایی چنین تعلیق و برزخی را میان خو کردن به تنهایی و گرایش به دیگری نمایش می دهد.
آدمها در عکس هایش حتی وقتی به عنوان عضوی از یک اجتماع کوچک در حال کار و تلاش هستند اغلب تنها و محزون اند. زنی که بر روی بام قالیچه ای را پهن کرده و در حال ترک آنجاست، مردی که کنار اتاقک نگهداری دام های خود نشسته است، پیرمردی که در حصار حیاط پوشیده از برف خانه اش ایستاده و کودکی که روی پشت بام خانه به تنهایی و دور از توجه مادر ، رو به سویی دیگر مشغول بازی است. حتی جایی که گروهی از زنان در تعامل با هم دیده می شوند و مشغول گپ و گفت با همدیگرند، باز مردی تنها بر روی بام حضور دارد که او هم به سویی دیگر نظاره می کند. آدمها و حیوانات قاب شده در عکس های کیارنگ، ساکن یا در حال حرکت، حس تنهایی و انزوا را می گسترانند و به فضای انتظاری شفقت انگیز دامن می زنند.
کیارنگ در این عکس ها همزمان با نمایش زمان حال بر گذشته و آینده نیز اشاره می کند: ردپاهایی به جا مانده در برف، یا پرده نمایشی خالی و سپید که انتظار تصویر بعدی را می کشد.
همچنین کیارنگ در این عکس ها بر بناها، خانه ها و حصارهایی تاکید می کند که غالبا قدیمی و فرسوده اند و آرام در آغوش چشم اندازهای محلی لانه کرده اند. قدرت و احساس ترکیب بندی های بصری و گرافیک نهفته در آثار او بیننده را به خود می خواند تا در تصاویر سیر کرده و دست به کشف جزئیاتی شگفت انگیز و فریبنده بزند. جزئیاتی که غالبا ماهیت فرا واقعی دارند. اسبی سفید که بیشتر به مجسمه می ماند در منطقه ای دور دست و جنگلی تنها ایستاده است، تصویر چهره ای منفرد که در سازه ای در حاشیه جاده نصب شده است، دو ماهیگیر در سکوت باهم روبه رو شده اند و یا سگی در منظره ای رعب انگیز در انتهای تصویر به خواب رفته است. در مجموع در اکثر این تصاویر نوعی حس تلاطم و آشفتگی احساس می شود.
جهان از منظر چشم انسان رنگی است، لذا عکس سیاه و سفید نزد بیننده بیشتر به تفسیری از جهان تبدیل می شود تا رونوشتی از آن. فقدان رنگ در عکس و ظرافت های موجود در آن تخیل بیننده را برمی انگیزاند تا آن را در ذهن خود بسط دهد. از نظر من عکس های سیاه و سفید در قیاس با عکس رنگی مملو از اسرار و سکوتی آرام اند. این عکس ها در پی رقابت با جهان خارج نیستند و برای مدت زمان بیشتری در حافظه تصویری ما باقی خواهند ماند.
بی تردید کیارنگ به خوبی توانسته است با محیط و اجتماع گیلان ارتباطی نزدیک برقرار کند که بدون شک اگر چنین نبود وی هرگز قادر به ثبت مشاهداتی صمیمی و پر احساس نبود، زیرا اعتماد متقابل لازمه ی آشکار چنین کاری در این اندازه و کیفیت است. به عنوان بیننده ای که از دور فقط نظاره گر عکس هاست می توانیم دنیایی متفاوت از آنچه خود ساخته ایم را تجربه کنیم. عکس های کیارنگ امکانی است تا بیش از پیش به جایگاه خود در جهان هستی بیندیشیم و خود بر آنچه مشاهده می کنیم تاثیر گذاریم و یا در آن دخل و تصرف کنیم. این عکس ها تلنگری است که بیننده را به عنوان یک فرد و عضوی از جامعه ای بزرگ با این پرسش مواجه می کند: آیا توانسته ایم در کنار تعاملات و مناسبات اجتماعی به بهترین شکل زندگی خود را بسازیم؟ آثار کیارنگ و پرسش های اساسی که این عکس ها در باب زندگی مطرح می کنند، قابل تامل اند.
Kiarang Alaei has spent two years exploring and photographing in the region of Gilan in Northern Iran. He has poetically portrayed the dignity of people going about their daily lives in a remote rural community. His work is both beautiful and poignant. Moreover, this work is not just straightforward documentation, for in these photographs Kiarang asks questions about the very nature of our human existence. I feel most fortunate to be able to view this powerful portfolio of images and write these few words.
We enter this life alone and leave it in the same way. We have individuality while we are here and yet we are also part of and connected to a vast, mysterious universe. The search for our individuality, alongside our connection and communion with others, is a crucially important ingredient of the human life journey. In my opinion, this paradoxical state of vacillation between solitude and community is a central theme underlying what Kiarang has photographed so elegantly.
Many of the figures portrayed in these photographs are pensive and alone, even while they go through their activities in the local Gilan community. A woman walks on the roof of a building after leaving out a carpet, a man sits in front of his house or farm building, another man stands in his fenced garden while snow falls all around, a child plays and does not have contact with the other person in the photograph, presumably his mother, who sits facing away. Even when a group of women are shown interacting, a solitary man also stands on the roof, again facing away. Whether stationery or moving, Kiarang’s figures, and indeed even the animals he photographs, exude strong emotions of their solitary existence. They evoke an overwhelming atmosphere of compassionate anticipation.
Kiarang shows us the present tense, while simultaneously referencing the past and suggesting the future. Footsteps are left in the snow, empty screens await the next showing, a single car is parked with no driver in sight. Kiarang focuses his camera on structures, houses, fences, many of them aged, comfortably nestled into the local landscape. His sense of graphic visual composition invites the viewer to wander around his images and discover fascinating and surprising details, often surrealistic in character. A white horse, which seems more like a statue, stands alone in a forested landscape, a single portrait is pinned up on a roadside telephone pole, two fisherman engage in a silent and distant conversation or perhaps confrontation, a dog lies asleep at the very bottom of a dark, brooding landscape. Overall there is a sense of unease about many of these images.
Kiarang has chosen his photographic medium wisely and appropriately. For the most part, our eyes see in colour. Black and white, therefore, immediately becomes more of an interpretation, rather than a copy of the world. The subtlety of the monochromatic range inspires the imagination of the individual viewer to complete the picture in their mind's eye. In my experience, black and white photographs are often quieter and more mysterious than those made in colour. They don't attempt to compete with the outside world and therefore tend to persist longer in our visual memory.
There can be no doubt that Kiarang has become deeply involved with the community and landscape around Gilan, otherwise he would not be able to produce these sensitive and intimate observations. Mutual trust is necessary and evident for work of this calibre. As remote viewers we can now experience a world that might be quite different from ours. We also have the opportunity to use these images as catalysts to consider our own place in the universe. The observer affects what is being observed. As individuals and also members of a larger community, we viewers are being asked if we are living our lives to the best of our potential, while also reaching a state of communion with others. These photographs are well worth looking at and these questions of life are well worth considering.
Michael Kenna
October, 2016