با یک جستوجو ساده اینترنتی متوجه میشوید در پرونده هنری «کیارنگ علایی»، پیروزی و افتخاری نیست که درج نشده باشد؛ او عکاس سرشناس مشهدی است که همواره نامش فراتر از مرزهای شهر، استان و حتی کشور، خوش درخشیده است. خوشبختانه او همچنان در مشهد مانده و علیرغم خیلی از هنرمندان نامدار مشهدی تن بهمهاجرت نداده است؛ با او که چندی پیش میهمان تحریریه شهرآرا بود پیرامون مسائل گوناگون عکاسی گپ زدیم که از نظر خودش گفتوگوی خوب و متفاوتی بود... | گفتگو: ضحی زردکانلو
همواره نام شما را در جشنوارههای معتبر عکاسی چه بهعنوان دبیر و چه بهعنوان داور دیدهایم، مثل جشنواره ملی عکس مشهد، جشنواره خانه دوست و ... اما مدتی است که (در کسوت دبیر) از فضای جشنوارهای فاصله گرفتهاید، دلیلش چیست؟
بهاعتقاد من در شرایط فعلی عکاسی ایران، جشنوارهها مانند گذشته مثمرثمر نیستند و اعتبار گذشته را ندارند. زمانی جشنوارهها تنها بستر موجود ارائه اثر برای کسانی بود که امکاناتی برای نمایش عکسهایشان نداشتند و رقابت و درآمدزایی برای شرکتکننده نقش کمرنگی داشت؛ اما امروز منفعتطلبی و درآمدزایی در برخی از شرکت کنندگان جشنوارهها دیده می شود و خلاقیت و نوآوری در جشنوارهها کمتر شده. جشنواره ها یک نقش مشخص داشتند: کشف استعداد. اما امروز این مهم گم شده است. تعدد جشنواره های غیرحرفه ای و عدم حساسیت عمومی نسبت به آیین نامه و قوانین و ساختار جشنواره، جایگاه آن را پایین آورده است. متاسفانه فضای هنری مشهد یک فضای سهمخواه، نخبهستیز و فسیل پرور است، این فضا جرئت ورود و ماندگاری تفکر جدید، آرای جدید و نگاه شجاعانه را به موضوعات ندارد.
با این تفاسیر برگزاری جشنوارهها را از چه جهت سودمند و یک نیاز میدانید؟
جشنواره فقط میتواند معیار نسبی برای تشویق عدهای باشد که برای برگزاری نمایشگاه انفرادی، امکانات و توانایی جلب نظر گالری ها را ندارند. از این بابت مشهد نیازمند برپایی جشنواره است که به آماتورها انگیزه دهد تا با پذیرش در یک جشنواره ازاین پشتوانه برای ادامه مسیرشان در جایی به جز جشنواره ها استفاده کند و مسیرشان را در جایی جز جشنواره ها دنبال کنند.
علاوه بر جشنوارهها، نام شما همواره به کلاسهای عکاسی مشهد اعتبار میدهد و به ادعای کارشناسان و عکاسان همیشه بهواسطه سختگیریها و وسواس هایی که دارید، خروجی کلاسهایتان خوب است، رویکرد و شیوه تدریس چقدر در موفقیت یک هنرجو عکاسی موثر است؟
تعریف من از معلم فقط؛ یک مشوق گشادهدست است. در فضای آموزشی معلمانی هستند که به شاگرد اطلاعات نمیدهند؛ و یا نسبت به جلوتر رفتن شاگردشان بیم دارند. اما به نظر من زمانی یک معلم موفق است که مانند پدر و مادر بیدریغ به هنرجویش بیاموزد. او را کشف کند. من در آموزش معتقدم تجهیزات عکاسی اهمیتش کم است و بخش اعظم عکاسی را در «نگاه» هنرجو میدانم، چیزی که غیرقابل تدریس است. معلم باید استعداد و ذوق شاگرد را جهت دهد. عکاسی کردن بهنظر من فرایندی سخت، طاقت فرسا ودیرحاصل است. من در شیوه تدریسم، به مهارت داشتن هنرجو در ذهن ریاضی، زبان و قصهنویسی خیلی تاکید دارم؛ بچهها باید یاد بگیرند به درام دست پیدا کنند. کسیکه بتواند خط مستقیم زندگی را دچار ناپایداری و سپس ایجاد پایداری کند درام نویسی موفق است و آن گاه میتواند عکاس خوبی هم باشد درغیر این صورت نهایتا اپراتور خوبی خواهد شد.
خودتان هم ید طلایی در داستان نویسی و ترجمه کتاب دارید، نقش پدرتان هم بهعنوان استاد ادبیات طبعا بیتاثیر نبوده؛ «ادبیات» چه تاثیری در عکاسی شما و جهان بینی شما داشته است؟
عکاسی و ادبیات، برای من لازم و ملزوم بودهاند؛ قطعا تاثیرپذیری از پدرم نیز موثر بوده است. در تعبیر عمومی: عکس نیاز به نوشته ندارد، از طرفی دیگر عکاسی، چندین دهه تلاش کرد تا از هنرهای دیگر مستقل شود، پس هرگونه وابستگی برای عکاسی ممکن است مذموم باشد، اما مروز با سویه دیگری از عکاسی مواجهیم. ادبیات در عکاسی خوانش مکانها و اشیاء را دگرگون میکند، ورود ادبیات به عکاسی جنبه گستردهای دارد و فقط کپشن و استیتمنت و اینترودیوس نیست، بلکه کلمه و تایپ ممکن است به عنوان یک ابژه در داخل عکس بیایند. به طور کلی محدود کردن خوانش عکس از طریق یک متن الحاقی، افزودن وجهی دیگر از تجربه جهان به عکاسی از طریق ادبیات و کنار زدن جلوه های محافظه کارانه عکاسی مدرن از دستاوردهای ورود ادبیات به عکاسی است.
درباره شیوه تدریس عکاسی و رویکرد عموم مدرسان صحبت کردید، میخواهم نظر شما را درباره قالب فضای آموزشی بدانم.
بهطورکلی در دانشگاهها هرچقدر سختگیری بیشتری بکنید محبوبیت شما کمتر میشود، در فضای دانشگاههای هنری ما بهویژه در مشهد تنپروری، سوال نکردن دانشجو از استاد، کار عملی کم و یا کار نخواستن حاکم است. بهطور کلی اگر در دانشگاه خلاقیتی بهخرج دهید، کار مازادی انجام دهید، کتابی با موضوع های ذهنی و غیر کلیشه ای چاپ کنید، از بچه ها بخواهید دوربین حرفه ای تهیه کنند و عکاسی کنند مورد پرسش قرار میگیرید و به جای تشویق نهی می شوید. تعریف عکاسی ومعیارها و ارزشهای عکاسی روز به روز تغییر میکند، به همین دلیل مدرس عکاسی باید خیلی بهروز باشد، و مدیران آموزشی هم پشتش بایستند، وگرنه یک نظام بی خلاقیت مدرک گرا در دانشگاه توسعه خواهد یافت.
شما در دسته بندی های هنرهای هفتگانه چه جایگاهی برای عکاسی قائلید؟ اگر بخواهید عکاسی را در این چارچوب کلاسیک جای دهید، چه تعریفی برایش ارائه می کنید؟
عکاسی امروز به دلایلی از هنرهای دیگر پیشروتر است، ارزان و در دسترس بودن، امکان ارائه آنی داشتن، دموکراسی و همه گیر شدن دنیای تصویر، عکاسی را از هنرهای دیگر متمایز کرده است. امروز ما به سراغ محصولاتی میرویم که وقتمان را کمتر بگیرد. زمان خوانش و درک عکس بسیار کوتاه است اما در مورد سینما، موسیقی و تئاتر اینگونه نیست. من عکاسی را: انتزاعی کردن واقعیتها و لحظاتی می دانم که عکاس دوست دارد استمرار آن ها را در زمان قطع کند تا با ساکن شدن آن ها، احساس اش را نسبت به مکان و فضا موکدا نشان دهد. عکاسی ردی از واقعیت نمیگذارد و همواره واقعیت جدیدی را خلق میکند.
درعکاسی مانند سایر هنرها سبکهای گوناگونی وجود دارد، بهنظر شما عکاسی موفق است که سبک خاص خودش را برگزیند یا این موضوع چندان تاثیری در کامیابیاش ندارد؟
به نظر من عکاسان باید فضاهای مختلف را تجربه کنند تا زمانی که رویکرد خودشان را پیدا کنند. من موفقیت عکاسان را در نشان دادن فردیتشان میدانم. کشف فردیت مهم ترین چیز است میان شلوغی دنیای اطراف. همان چیزی که شما از آن بهعنوان سبک یاد کردید.
کیارنگ علایی را عکاس چه سبکی میدانید؟
نگاه و گرایش من «فاینآرت» است، حتی در عکاسی مستند هم نگاهم هنری است.