عکس: خودم
سالمندان به عقب رانده می شوند، به اتاق های پشتی، به کارهای غیر ضروری، به صندلی های حیاط خلوت زندگی مان، دور از ویترین، دور از هیاهوی روزمره، دور از جاهای اصلی که می رویم. در فاصله ای محسوس با لذت ها و شادی های ما. آنها در سال مندی از ما فاصله می گیرند، تمایل دارند خودشان را از جامعه جدا کنند، احساسات شان نمی میرد، اما احساسات شان را بروز نمی دهند و ما را به این قضاوت می کشند که آن ها موجوداتی بی احساس یا کم احساس شده اند. حساب گر می شوند، چون از داشتن منابع مطمئن مالی در هراس اند و قدرت ریسک شان پایین می آید، به ما نیاز دارند اما نیازشان را مطرح نمی کنند، همه این خصوصیات، سالمندان را در فضایی قرار می دهد که ریسک پذیرش بیماری های همه گیر را در آن ها بالا می برد. به این ها اضافه کنیم تغییرات بدنی سالمندان در تولید کمتر آنتی بادی ها و کم خوابی را که سیستم ایمنی بدن را تضعیف می کند. تا ده سال آینده جمعیت سالمندان دردنیا به بیش از یک و نیم میلیارد نفر می رسد و این، توجه و شناخت بیشتری را برای ما ایجاد می کند.
ما فکر می کنیم جاودان ایم (خواستن بی محابای خود) اما بلافاصله با دیدن اولین مرگ ناگهانی، به یاد مرگ هنوز نرسیده ی خودمان می افتیم: هم ذات پنداری با مرگ دیگران، شکسته شدن لایه دفاعی ما در برابر بلایای طبیعی و همه گیر است که بیش از همه باید نسبت به سالمندانی که اطراف ما هستند و خودمان مسوول باشیم. برای آن ها زندگی بخش باشیم.