تحلیل مکان نگاری در مجموعه وضعیت چهارم کیارنگ علایی بر اساس آرای مارک اوژه
چکیده:
مارک اوژه، انسانشناس فرانسوی، نخستین کسی بود که در سال 1992، مفهوم نامکان را به میان آورد. نامکانها حاصل دورهی سوپرمدرنیته هستند که به مکانهایی گفته میشود که در آن انسان دچار یک بیهویتی شدید میشود و نیاز به معنا در این دوره افزایش چشمگیری مییابد.این پژوهش به دنبال بررسی مفهوم این نامکانها با تاکید بر دیدگاه مارک اوژه است. در این فرایند ابتدا به بررسی دوره سوپرمدرنیته و وجه تمایز آن با دورهی مدرنیته و سپس مفهوم نامکان و عوامل بوجود آمدن آن پرداخته و نشان میدهد نامکانها چه ویژگیهایی دارند و همچنین به رابطهی بین نامکانها و مکانها پرداخته میشود. و در ادامه برخی از آثار کیارنگ علایی در کتاب وضعیت چهارم و چگونگی وجود مفهوم نامکان در عکسهای این عکاس جستجو میشود. هدف از این پژوهش شناخت مفهوم نامکان با تاکید بر دیدگاه مارک اوژه در آثار کیارنگ علایی در کتاب وضعیت چهارم است. روش در این پژوهش، توصیفی و تحلیلی است و گردآوری اطلاعات با روش کتابخانهای و مشاهده تصاویر صورت گرفته است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که کیارنگ علایی توانسته است گیلان را به گونهای عکاسی کند که در آن شاهد ویژگیهای عصر سوپرمدرنیته و نمایان شدن نامکانها باشیم. او توانسته در برخی از عکسها این نامکانی را به شکل ویژهای تشدید کند. و در واقع با هنر خود ویژگیهای سوپرمدرنیته در عصری که در اصل دور از فضای سوپرمدرنیته است را به تصویر کشیده و به خوبی نامکانی را به مخاطب نشان دهد.
کلیدواژهها: مکان نگاری، مارک اوژه، نامکان، عکاسی، کیارنگ علایی.
مقدمه:
واژه نامکان نخسین بار توسط مارک اوژه بیان شد. او یک انسانشناس فرانسوی است که با نوشتن کتاب «نامکانها؛ درآمدی بر انسانشناسی سوپرمدرنیته» مفهوم جدیدی را به میان آورد. از نظر او انسان از دوره مدرنیته عبور نکرده و در واقع وارد نوع جدیدی از دوران مدرنیته به نام سوپرمدرنیته شده است و تفاوت اصلی دوران مدرنیته و سوپرمدرنیته در این است که انسان در عصر سوپرمدرنیته دچار بیهویتی شدید شده است و نیاز او به معنا شدیدا افزایش یافته. عامل بهوجود آمدن این بیهویتی، نامکانها هستند. نامکان به فضایی میگویند که انسانشناختی نیست و تهی از ارتباط و هویتبخشی و تاریخ است و عوامل بهوجود آورنده آن افراط در فضا، زمان و مرجعیت فردی است. کیارنگ علایی، هنرمندی است که به عکاسی از فضاها و مکانها پرداخته است و در مجموعه وضعیت چهارم، با عکاسی از اقلیم شمال، جایگاه خاصی به مکانها بخشیده است. در این پژوهش میخواهیم بدانیم که مفهوم نامکان چگونه در مجموعه وضعیت چهارم کیارنگ علایی نمود دارد و همچنین او چگونه توانسته در کشوری که با عصر سوپرمدرنیته فاصله دارد نامکانها را به تصویر بکشد.
پیشینه پژوهش:
با جستوجوی پایگاههای اینترنتی و منابع موجود بنظر میرسد که دقیقا مشابه موضوعی که در این مقاله بکار رفته است تحقیقی صورت نگرفته به جز مقالهای از مرتضی صدیقیفرد و نسرین لاریجانی با موضوع «بررسی مفهوم نامکانی در عکاسی ایران با نگاهی به آثار محمد غزالی و مهران مهاجر»، که به بررسی مفهوم نامکان در عکسهای محمد غزالی و مهران مهاجر پرداخته (صدیقیفر، لاریجانی، 1400: 12 تا30) و در این مقاله به عنوان منبع هم از آن استفاده گردیده است. اما در مورد موضوع نامکان در سایر زمینهها مقالاتی وجود دارد. مقالهای از سیاوش قلیپور و علی کاظمی با عنوان «گسترش نامكانها و تهديد حيات شهری» که مورد مطالعاتی آن کرمانشاه است (قلیپور، کاظمی، 1394: 77-101) و همچنین مقالهی «بررسی پدیدارشناسی مکان و نامکان در دو نمایشنامه پلکان و شب روی سنگفرش خیس اکبر رادی» به قلم مرتضی بیگلو و شیرین بزرگمهر که مفهوم نامکان را در نمایشنامههای نام برده بررسی میکنند (بیگلو، بزرگمهر، 1397: 15-24). در مورد بررسی مکانها مقالهای با عنوان «تصویرهای ذهنی و مفهوم مکان» نوشتهی رعنا حبیبی که به جستجوی عوامل بهوجود آورندهی هویت و معنای مکان وتاثیر آن بر روی انسان پرداخته است (حبیبی، 1387: 39-50) و در زمینه فلسفی به مقالهای با عنوان «بررسی انتقادی آراء کانت و فلاسفه اسلامی درباره مکان» به قلم سید صدرالدین طاهریموسوی میتوان اشاره کرد (طاهریموسوی، 1383: 185-200).
روش پژوهش:
این پژوهش به لحاظ ماهیت، بنیادی است. روش در این پژوهش، توصیفی و تحلیلی است. گردآوری اطلاعات با روش کتابخانهای و مشاهده تصاویر است. روش تحلیل در این پژوهش کیفی است. نمونهگیری در این پژوهش با روش گزینشی است.در این پژوهش 8 عکس که در ارتباط مستقیم با موضوع نوشتار است، برای تحلیل انتخاب شده است.
مدرنیته و سوپرمدرنیته:
مدرنیسم در واقع یک تفکر است؛ تفکری که میگوید: اصل با انسان است و به نوعی اصل را عقل انسان قرار میدهد و مدرنیته، حاصل تفکر مدرنیسم در دوره مدرن است (میرسپاهی، 1384: 23). «مدرنیته، در نگرشی باز و انتقادی، تلاشی است برای هستی دادن به یک موقعیت اجتماعی و فرهنگی؛ آنسان که یک فرد، و یا یک جامعه بتواند این عصر و این زمانه را خانه و آشیانهی خود سازد» (همان: 12). از نظر اوژه، انسان از دوره مدرنیته عبور نکرده است و فقط وارد سوپرمدرنیته شده است؛ بدان معنا که دوره تاریخی تغییری نکرده است و فقط نوع دیگری از مدرنیته را تجربه میکنیم (اوژه، 1387: 52). «سوپرمدرنیته در واقع ذهنیتهای فردی را در معرض تجربه و آزمون صورتهای به کلی جدید تنهایی قرار میدهد که مستقیما با پدیدایی و تکثیر نامکانها در پیوند هستند» (همان: 113).
وجه تمایز سوپرمدرنیته و مدرنیته:
سوپرمدرنیته کلیت وضعیت معاصر و همچنین تمام عناصر وابسته به آن را دربرنمیگیرد، و این درحالی است که در عصر مدرنیته، همه چیز درهم تنیده و به هم وابسته است. همچنین سوپرمدرنیته از تاریخ، نمایشی ویژه برجای میگذارد اما در مدرنیته انسان شاهد آمیختگی تاریخ و حال است. نامکانها در سوپرمدرنیته جایی برای «دیدنیها» است که این نامکانها هیچگاه چیز دیگری را در خود ادغام نمیکنند. در واقع باعث میشود انسانها به صورت یک فردیت متمایز ظاهر شوند که همه شبیه به هم هستند، در مدتی کوتاه در جایی گرد هم آمده و هیچگونه نسبت و حساسیتی به یکدیگر نداشته باشند. این ویژگی یاد شده دقیقا خلاف عصر مدرنیته است. نامکانها در عصر سوپرمدرنیته بوجود آمدهاند و هر روز تعداد افرادی که به نامکانها اضافه میشوند افزایش مییابد که اوژه آن را به یک «پرانتز بزرگ» تشبیه کرده و دربارهی آن میگوید: «به همین دلیل بیش از جاهای دیگر آماج حمله کسانی قرار میگیرد که شور حفظ سرزمین یا فتح آن را تا سرحد تروریسم به پیش میرانند.» و به همین دلیل است که معمولا حملههای تروریستی در نامکانها صورت میگیرد و از نظر اوژه دلیل دیگر آن میتواند این باشد که کسانی که درخواست اجتماعی شدن و محلی شدن را دارند، در مواجهه با نامکانها از این آرمان خود ناامید میشوند. «نامکان درست نقطه مقابل آرمان شهر8 است: وجود دارد و هیچ جامعهی ارگانیکی را در خود جای نمیدهد» (همان: 131-133).
مفهوم نامکان:
مارک اوژه، انسان شناس فرانسوی است که برای اولین بار در سال 1992 مفهوم نامکان را به میان آورد که آن را حاصل دوران سوپر مدرنیته میدانست. در دوران سوپرمدرنیته انسان شاهد شتاب گرفتن تاریخ است که منظور از این شتاب گرفتن در واقع تعدد وقایعی است که و مورخان، سیاستمداران و جامعه شناسان اغلب آنها را پیشبینی نکرده بودند. بیشک این انبوه وقایع برای مورخان (بخصوص مورخان متخصص دورهی معاصر) مشکل ایجاد میکند؛ اما بطور کلی این مشکل ماهیتی انسانشناختی دارد و باعث ایجاد معضلی انسانشناختی شده است. در دوره سوپرمدرنیته انسان دچار یک بیهویتی و بیمعنایی شدید شده است، نه اینکه در گذشته معنا بیشتر وجود داشته و یا قدرتمندتر بوده، بلکه نیاز به معنا در این دوران افزایش چشمگیری داشته است و اوژه علت این نیاز به معنا را افراط در زمان، مکان و مرجعیتهای فردی میداند که اینها باعث بروز معضلی به نام نامکان شدهاند (همان: 49-51). در واقع نامکان به فضایی گفته میشود که انسانشناختی نیست و نمیتوان آن را هویتبخش، رابطهساز و تاریخی تعریف کرد. «نقطه محوری اندیشه اوژه در این کتاب، مسئله هویت در قالبهای ذهنی آن است، اما قالبهایی که در روابط فیزیکی شکل میگیرند و مدرنیته یا بهتر بگوییم تداوم پیآمد مدرنیته به صورت یک موقعیت هویتزدا، انسانها را در آن هر چه بیشتر به موقعیتی غیرقابل مدیریت میرساند.» در واقع هویتی که یک فضای انسانشناختی یا فضای فرهنگی باید به انسان بدهد، بطور کامل شکل نمیگیرد. چون در یک فضای غیرفرهنگی قرار میگیرد. «در یک معنا شاید بتوان گفت که اوژه، از میان رفتن مکان را به سود نامکان، با از میان رفتن هویت و قرارگرفتن نا_هویتها، یا هویتهای کاذب یکی میگیرد.» بطور کلی نمیتوان به راحتی نامکانها را از مکانها تفکیک کرد، چرا که یک فضا در آن واحد هم فضاست هم نافضا، یک زمان در عین حال هم زمان است هم نازمان. انسان در عصر سوپرمدرنیته و جهان معاصر دچار یک بحران هویتی شده است که میتوان به آن نگاهی مثبت داشت، به این صورت که انسان در عین حال در یک مکان و نامکان و در یک زمان و نازمان زندگی میکند که اگر به درک جدیدی از فضا و زمان برسد دچار آن بحران بیهویتی نمیشود اما متاسفانه انسان معاصر با رسیدن به این درک، فاصلهی زیادی دارد (فکوهی، 1387: 69).
عوامل شکلگیری نامکان:
1. افراط در زمان:
از نظر اوژه زمان اولین موضوعی است که در دوران سوپرمدرنیته دچار افراط شده است، این وضعیتی است که تضادهای زیادی درون خود دارد و همین امر سبب ایجاد عرصه مناسبی برای مشاهده و پژوهش انسان شناختی شده است. در دوران سوپرمدرنیته، مشکل اندیشیدن درباره زمان، ناشی از افراط در رخدادهای جهان معاصر است که باعث تبدیل شدن زمان نزدیک به تاریخی فرارس میشود؛ تاریخی که در بطن زندگی روزمره و در فاصله کمی با حال حاضر است. با این حال، معنابخشی به زمان حال و گذشتهای تا این اندازه نزدیک بسیار کار دشواری شده است و این طلب معنابخشی، به ویژگی مثبت انسانها در جهان معاصر تبدیل شده که البته گاهی باعث ناامیدی در وجود معنا میشود (اوژه، 1387: 52). «به عبارتی میتوان گفت که این عدم ثبات در زمان و تاریخ فرارس است که به نامکانی میانجامد؛ ویژگیهای که در تقابل با ثبات و پایداری زمان و فضایی است که شخصی مثل «هایدگر» برای تعریف مکان قائل میشود. بنا به عقیده هایدگر، بهنجار بودن مکان برای مخاطبی که در آن حضور مییابد، تنها در صورتی است که آن مکان منظم و سامانمند باشد. این امر ناشی از آن است که مکان به عنوان کلیتی بزرگتر در نظر گرفته میشود که مخاطب به آن تعلق دارد و این نظم و سامان برای او لازمهی پایداری این کلیت است. مکان تجلی آشکار زیستجهان است و از اینرو باید ثبات و پایداری فضایی و زمانی آن جهان باشد» (صدیقیفر، لاریجانی، 1400: 14).
2. افراط در فضا:
فضا دومین موردی است که دچار افراط شدید در جهان معاصر شده است که اوژه آن را در ارتباط با کوچک شدن کرهزمین میداند، در واقع در عصر سوپرمدرن، با توجه به پیشرفت چشمگیر تکنولوژی و اختراع وسایل حمل و نقل سریع شاهد تغییر مقیاسها برروی کرهزمین هستیم، بطوری که انسان قادر است در فاصله زمانی بسیار کمی از قارهای به قارهی دیگر سفر کند و یا اینکه در جهان معاصر انسان توانسته از کرهزمین فاصله گرفته و به فضا سفر کند، ما میتوانیم با نگاه به عکسهای فضایی به میزان کوچک بودن کرهای که بر روی آن زندگی میکنیم پی ببریم و با جهانی جدید رو به رو شویم. همچنین میتوانیم تصاویر مختلف را توسط آنتنها دریافت کنیم که حتی روستایی دورافتاده هم میتواند با داشتن این آنتنها از اخبار روز دنیا مطلع شود. البته اثرات مضر و تحریفهایی که تصاویر گزینش شدهی اخبار میتواند داشته باشد را به خوبی میتوانیم احساس کنیم، «هر تصویر (که یک تصویر از بین هزاران تصویر دیگر است) نفوذ و قدرتی دارد که از مرزهای اطلاعات عینیای که حامل آن است بسیار فراتر میرود.» علاوه بر اینها در تلویزیونها روزانه شاهد تصاویر زیادی از اخبار روز دنیا و تصاویر تبلیغاتی و فیلمها و عکسهای داستان محور هستیم و چشم انسان را به دنیایی بزرگ و بسیار متنوع باز میکند. به عنوان مثال یک فیلم آمریکایی به ما اطلاعات زیادی در مورد نحوهی زندگی کردن در ایالات متحد میدهد. که البته این نکته لازم به ذکر است که تلویزیون خود به تنهایی باعث ایجاد یک احساس کاذب خودمانی بودن بین بیننده و بازیگران بزرگ تاریخ شده است و چهرهی آنها را برای ما عادی کرده است. با این که آنها را نمیشناسیم، اما میتوانیم تشخیصشان دهیم! چنین اموری سبب شده درک انسان از فضا دچار پیچیدگی گردد و در واقع افراط در فضا بهوجود آید (اوژه، 1387: 53-57).
3. افراط در مرجعیت فردی:
از نظر اوژه، سومین چهرهی افراط که باعث پیدایش دورهی سوپرمدرنیته شده است، مسئله «خود» میباشد. چهرهی فرد که حتی در تفکر انسانشناختی رسوخ کرده است. اوژه میگوید: «در جامعههای غربی، دستکم، فرد میخواهد جهانی از آن خود داشته باشد و تمایل دارد اطلاعاتی که به او داده میشود توسط خودش و برای خودش تفسیر شوند.» در دورهی سوپرمدرنیته، با افراط در مرجعیت فردی، انسان فردیت خودش را از دست میدهد. میتوان گفت که در جامعه امروزی انسانها سریسازی شدهاند و دیگر انسان یک فرد در جامعه نیست، بلکه بخشی از جامعه است! در واقع این جامعه است که با وجود دستورالعمل ها و قوانینی که دارد به انسان اجازه نمیدهد خودش باشد، و این امر سبب میشود فردیت از انسان گرفته شود (همان: 57-62).
ویژگیهای نامکان:
یکی از مهمترین تفاوتهای بین مکان و نامکان این است که مکان، مولد امر اجتماعی ارگانیک است، اما نامکان دارای قراردادهای منفرد و منزوی است. درواقع نامکان فضایی است که دارای اهداف متمایز است، از نظر اوژه یکی از اصلیترین مناسبتی که یک نامکان با انسان ایجاد میکند، انزوا و تنهایی است؛ او میگوید انسان در فضایی مانند ایستگاه مترو که برای حمل و نقل و عبور و مرور ایجاد شده است در نسبتی متفاوت قرار دارد، از نظر اوژه هرچند بطور رسمی انسان در نسبتی درست با هدف آن فضا (یعنی مسافر) قرار دارد و با یکدیگر انطباق دارند اما با هم یکی نیستند و آن فضا اصلی ترین احساسی که در انسان ایجاد میکند تنهایی است. از دیگر ویژگیهای نامکان میتوان به پیوند افراد با اطرافیانشان از طریق واژهها و متن اشاره کرد. «میدانیم که واژههایی هستند که تصویر، یا بهتر است بگوییم تصاویر را میسازند...» (همان: 114). این واژهها بیانگر دستورها، تفسیرها و پیامها هستند، در این باره میتوان به تابلوهای راهنمایی و صفحههای نمایش و اعلانات موجود در فروشگاهها و فرودگاهها و ... اشاره کرد که اینها جزئی جداییناپذیر در زندگی انسان در حال حاضر است. «این پیام ها فرد متوسط را میسازند، فردی که مشخصه و معرف او، آن است که کاربر شبکه راهها، نظام تجارتی یا بانکی است » (صدیقیفر، لاریجانی، 1400: 15-16).
از نظر اوژه، انسانها در نامکان با یکدیگر هیچ نسبتی ندارند، فقط در مدت زمانی که در آن نامکان هستند در کنارهم قرار میگیرند. «این نوع از انتقال پیام باعث متمایز شدن هویتبخشی میشود.» در زمان گذشته، هویت انسان با واسطه توافق نهانی زبانی، چشمانداز محلی و قواعد نانوشتهی آداب مهاجرت، باعث تبدیل نامکان به مکان انسانشناختی میشد. اما در حال حاضر نامکانها هستند که به انسان هویت میدهند و یا به بیان دیگر انسان را دچار بیهویتی میکنند. رابطهای که انسان با نامکان برقرار میکند بر اساس قرارداد است. به عنوان مثال ارائه بلیت برای رفت و آمد در ایستگاه مترو قراردادی است که میان انسان و آن نامکان برقرار است. اوژه میگوید فضای نامکان باعث میشود انسان دچار نوعی تسخیرشدگی و از خودبیخبری خوشایند شود. نامکانها انسان را از تعینات عادی خود رها میکند و وجود انسان را تقلیل میدهد که این تقلیل سبب بی هویتی انسان و انزوای او میشود، در صورتی که مکانها توسط انسان دارای هویت میشوند.همچنین اوژه میگوید که نامکانها فضایی فاقد تاریخاند و در نامکانها تحولات روز و فوریت لحظهی حاضر حاکم است(صدیقیفر، لاریجانی، 1400: 16). «در مجموع همه چیز چنان است که گویی زمان فضا را در چنگ خود گرفته است، گویی تاریخ دیگری جز اخبار جدید روز یا شب گذشته وجود ندارد. گویی انگیزهها، واژهها و تصاویر هر تاریخچهی فردی، از خزانهی پایانناپذیر تاریخ دائما جاری زمان حال،گرفته شده است» (اوژه، 1387: 125).
از مکان تا نامکان:
از نظر مارک اوژه، اگر بتوانیم یک مکان را هویتمند، رابطهمند و تاریخی تعریف کنیم، به فضایی که نتوانیم این تعاریف را به آن نسبت دهیم، نامکان میگویند. فرض ما بر این است که دورهی سوپرمدرنیته مولد نامکانها است، یعنی فضاهایی که انسانشناختی نیستند و مکانهای قدیمی را در دل خود جای نمیدهند؛ به این مکانها، «اماکن یادبود» میگویند و در نامکانها جایی ویژه اشغال میکنند. دنیایی که سوپرمدرنیته برای ما میسازد، دنیایی است که در آن نقاط اقامتگذری، به صورت هتلهای مجلل و یا بعضی به شکل فلاکتبار و غیرانسانی، مدام در حال افزایش است. دنیایی که وسایل حمل و نقل سریع بطور چشمگیری در حال توسعه و پیشرفت هستند، دستگاههای خودپرداز، کارتهای اعتباری و امثال اینها که همه باعث انزوای فردی، گذرا بودن، ناپایداری و موقت بودن میشود. در واقع میتوان گفت سوپرمدرنیته دورهای است که در آن نامکانها به سرعت در حال افزایشاند. اضافه کردن این نکته لازم است که نامکانها هم، درست مثل مکان، بطور مطلق وجود ندارند و در نامکانها، مکانها دوباره شکل میگیرند و روابط در آنها برقرار میشود. «مکان و نامکان بیشتر مثل قطبهای مخالف هم هستند: اولی هرگز به کلی از میان نمیرود و دومی هرگز به تمامی تحقق نمییابد، مثل تومارهای قدیمیاند که چندینبار پاک و رونویس شدهاند و در آنها بازی آشفته هویت و رابطه دائما تقریر میشود» (همان: 98-99). در واقعیت دنیای امروزی، مکانها و نامکانها در هم نفوذ کردهاند. «امکان نامکان از هیچ مکانی غایب نیست. بازگشت به مکان، پناه و چارهی کسی است که به نامکانها رفت و آمد میکند... » مکانها و نامکانها همانند واژههایی که آنها را توصیف میکنند مخالف یکدیگرند. ولی واژههایی که امروزه به کار میرود، مربوط به نامکان است. به این ترتیب به تقابل بعضی از این واژهها در جدول ذیل اشاره میکنیم: (همان: 127-128)
در واقع «نقش واژگان در اینجا اساسی است. زیرا بافت عادتها را میتند، نگاه را آموزش میدهد، به چشمانداز معنا میبخشد.» ونسان دکمب11 از راه تحلیل فلسفه پرسشی را مطرح کرد: «شخص کجا در خانهی خویش است؟»
در ادامه در پاسخ بیان میشود که شخص زمانی در خانهی خویش قرار دارد که به روش بیان با افرادی که با آنها زندگی میکند احساس راحتی کند و بتواند منظور خود را بدون مشکلی بیان کند و همچنین بتواند بدون درخواست توضیح بیشتر، دلایل طرف مقابل خود را در صحبت درک کند. هنگامی که نتواند این ارتباط را برقرار کند میتوان گفت که شخص در خانهی خودش نیست. در نتیجهی صحبتهای دکمب میتوان نتیجه گرفت که «در دنیای سوپرمدرن شخص ضمن آنکه همواره «در خانهی خویش» است، دیگر هرگز در خانه خویش نیست... » (همان: 129-130).
کیارنگ علایی و کتاب وضعیت چهارم:
کیارنگ علایی، عضو هیات علمی و مدیرگروه کارشناسی ارشد عکاسی دانشگاه اقبال لاهوری مشهد است. وی دارای درجه یک هنری (معادل دکترا) در رشته عکاسی میباشد. همچنین تالیف و ترجمه کتب مختلفی را در کارنامه خود دارد، که از دستاوردهای او میتوان به فیلمهای کوتاه، جوایز داخلی و بینالمللی، برگزاری نمایشگاههای داخلی و بینالمللی، نمایشگاهگردانی، مقالات معتبر منتشره، فعالیتهای مطبوعاتی، داوری و دبیری جشنوارهها و مسابقات معتبر مختلف اشاره کرد. کیارنگ علایی درباره کتاب وضعیت چهارم میگوید: «این کتاب مجموعی است از پرسه زنی و اتصال من به گیلان؛ مجموعی از خاطرهبازی با گیلان و بوی رودخانههاش، تا در نهایت تکهای از مرا وصل کنند به جان گیلان، و استمرار زمان را -در لحظاتی که من آنها را دوست داشتم- قطع کنند تا تمام چیزهای بازنموده آن ساکن شوند. این تنها کاری بود که بلد بودم تا گیلان نه از جان من برود و نه فراموش شود.» همچنین علایی دربارهی علت انتخاب این نام برای کتاب میگوید: «عنوان وضعیت چهارم را برای آن برگزیدم که اشاره به چهارمین حالت ماده-پس از جامد، مایع و گاز- در طبیعت دارد» (علایی، 1397: 11). «پروژه «وضعیت چهارم» مستند صرف و نمایش طبیعت، چشم اندازها و روزمرگی مردمان گیلان نیست؛ بلکه عکاس در پی نمایش جهانی متفاوت و با رنگ و بویی دیگر است. عکسها هرکدام دارای عنوانی برای معرفی آن موقعیت و منطقه است که این مسئله عکسها را در مرز آثار مستند و قردی و ذهنی در نوسان نگه میدارد و به همین دلیل میتوان این آثار را روایت شخصی عکاس از مناطق ثابتی دانست که بارها توسط آدمهای گوناگون زیست شده و اکنون ما در این مجموعه عکس با زیست متفاوت و روایت دیگری از آن فضا و جغرافیا مواجه هستیم» (دادخواه، 1397: 10). «انگار عکاس خواسته در این مجموعه عکس، حقیقتی را که در حال تغییر و زوال است، جاودانه کند و آن حقیقت چیزی نیست جز گیلان؛ یک خطهی جغرافیایی که بخشی از خاطرات و وجود ماست و بخشهایی از آن در حال ازدسترفتن است؛ همان جایی که حضور بی ملاحظهی انسانها، ماهیت اصلی آن را تغییر داده و به ویترینی برای تماشا و گشتوگذار تبدیل شده است» (دادخواه، 1398: 75).
تحلیل آثار:
کتاب وضعیت چهارم در سال 1397 در انتشارات حرفههنرمند به چاپ رسید. این کتاب دارای 144 صفحه با موضوع مجموعه عکسهای کیارنگ علایی است که از دو فصل تشکیل شده و حاصل پرسهزنیهای عکاس در گیلان و حومه آن است. قبل از بررسی هر یک از تصاویر گزینش شده لازم به ذکر است که تمام عکسهای کتاب به صورت سیاه و سفید است و توجه به آن که انسان دنیا را رنگی میبیند و گیلان را رنگی میشناسد، نبود رنگ نوعی بیمعنایی به وجود میآورد که این موضوع یکی از ویژگیهای عصر سوپرمدرنیته و نامکان است. همچنین مایکل کنا14 در مورد عدم وجود رنگ در این مجموعه میگوید: «جهان از منظر چشم انسان رنگی است؛ لذا عکس سیاهوسفید نزد بیننده بیشتر به تفسیری از جهان تبدیل میشود تا رونوشتی از آن. فقدان رنگ در عکس و ظرافتهای موجود در آن تخیل بیننده را برمیانگیزاند تا آن را در ذهن خود بسط دهد. از نظر من عکسهای سیاهوسفید در قیاس با عکس رنگی مملو از اسرار و سکوتی آراماند... » (کنا، 1398: 85). در این پژوهش، 8 تصویر گزینش شده از این کتاب مورد تحلیل قرار میگیرد.