آن چه کارهای خانم اسکاگلند را برایم متمایز میکند تصنع شدید و پس زننده آثار
است. چیزی در این آثار وجود دارد که از جنس محیط نیست، مثل وصله ای است نچسب و
ناهمگون، که آدم های داخل محیط، آن را نمی بینند، درک نمی کنند و فقط ما هستیم که
آن را می بینیم، چیزی که اسمش را می گذارم: “جلوه فریبی بدلی”. در این جلوه فریبی،
آن چه به چشم می آید پرده برداری از واقعیت تلخ زندگی اجتماعی معاصر است. عکس دو
جنس کاراکتر متضاد دارد: یکی ملموس و عجین شده با فضا (انسان) و دیگری جعلی و
غیرواقعی (حیوان). آیا این بی تناسبی کافی است تا از اثر پس بخوریم؟ یا این دوگانه
گی کلیدی است برای ورود به پیام مستتر اجتماعی اثر؟
پیرمرد و پیرزن هم رنگ و عجین با فضا هستند؛ این یعنی زمان. یعنی یکی شدن آن ها با
غبار سال ها و کهنگی اشیا. این هم رنگی و هم جنسی، آن ها را در مقام معصومیت و بی
خطری قرار میدهد، آن ها بی خاصیت و ملول، روزگار میگذرانند. اما آن چه در عکس غالب
است؛ حضور فرصت طلبانه، جاه طلبانه و زیاده خواه گربه های فسفری است که همچون تاولی
بر سطح زندگی زوج پیر آشکار شده اند و کمترین دارایی آن ها را نیز در محاصره خود
قرار داده اند (سهم خواهی). حضور آن ها تهدید کننده است و این همان دوگانه گی
اجتماعی است که در آثار خانم اسکاگلند به وفور می بینیم.
این شکل از ایده و اجرا در عکاسی نوعی بازنمایی کاریکاتوری و اغراق آمیز فضای زندگی
آدم هاست که به همه فهم ترین حالت ممکن بیان شده است. زندگی مسالمت آمیز انسان و
حیوان سال ها است به عنوان خصیصه ای از زندگی فردی آدم ها مطرح است اما اینجا در
پذیرش این حیوانات خانگی دچار تردید و ترس می شویم، انگار آن ها را از پشت دستگاهی
می بینیم که ماهیت واقعی و فرصت طلبانه این شریک های زندگی مان را نمایان می سازند
و حقیقت آن ها را اسکن می کند و از ورای این بازنمایی است که حضور پرتعداد و شاداب
آن ها را در تضاد و تناقض با ماهیت واقعی شان می دانیم.