تم اصلی فیلم فروشنده «غیاب» است. سویه اصلی آن غیاب اخلاق است، غیاب شرافت،
غیاب انسانیت. و سویه پنهان آن غیاب زنی است به نام آهو که هیچ کجای فیلم، او را
نمی بینیم، اما در اتاق خواب خود پذیرای ده ها مرد بوده و پیامگیر تلفن اش پر از
پیام های صوتی مردانی است که غیابی دیگر در زندگی زناشویی شان، پای آن ها را به این
اتاق بازکرده است.
فیلم بر تم اصلی سقوط اخلاق در یک جامعه نابرابر – که فصل های مدرسه و کلاس درس،
نمونه ای از آن جامعه است و در آن، کمتر دانش آموزی به پاس داشت ارزش ها و اصالت ها
می پردازد – بنا شده است، سقوطی که در نهایت، دامن همه را می گیرد حتی عماد – شهاب
حسینی – را : در پلان سیلی زدن بر صورت پیرمرد هرزه. سیلی ای که اگرچه جمعیت داخل
سالن سینما را به وجد و شوق در می آورد -خیلی ها کف می زنند!- اما این سیلی در سطح
کلان فرهنگی، نمونه ای از بی اخلاقی است که حتی دامن قهرمان اصلی را نیز می گیرد.
سیلی ای که در کلوژر- پایان باز- سرنوشت این کاراکتر، می رود که به سکته قلبی او
ختم شود. تم ثانویه فیلم مساله جنسیت است که با نشانه هایی چون ترک دیوار اتاق خواب
– حریم و اصالتِ در حال فروپاشی- ، و تخت خوابِ جمع شده روی پشت بام که هیچ وقت به
خانه ای جدید بُرده نمی شود تا اسِمبل شود، تبیین می شود و بدین گونه اشارات خود را
تکمیل می کند. در واقع فیلم پازلی از روابط از هم پاشیده است که بیماری اصلی جوامع
در حال توسعه است. بیاد آورید فصل اول فیلم را که آدم ها در حال ترک کردن آپارتمان
در حال فروپاشی هستند و لودر غول پیکری – نظام سرمایه داری و توسعه – مسبب این لرزه
انداختن بر اندام جامعه و روابط اجتماعی ظریف آن است.
بخش زیادی از فیلم در راه پله ها می گذرد، آدم های داستان در راه پله ها چالش های
خود را دنبال می کنند، چرا که آن ها با قضاوت های خود، مدام در حال صعود یا سقوط
اخلاقی – بالا یا پایین بودن – هستند. سقوطی که به تعبیر عماد در کلاس درس، آدم ها
را به تدریج گاو می کند. همین طور نمونه دیگر این که کاراکتر ها در میزانسن های
خالی – خانه های خالی از وسایل – با هم برخورد میکنند.
فیلم ظرایف دیگری نیز دارد؛ از جمله گیرانداختن پیرمرد هرزه در حمام – آدم ها درست
همان جایی که خطا می کنند، به برزخ می افتند – یا تشبیه پیرمرد هرزه به پسر عقب
مانده فصل اول فیلم که در سایه حمایت مادر – که دقیقا رفتاری شبیه همسر پیرمرد دارد
– روی تخت افتاده است و عماد، در آن صحنه باید او را روی کول گذاشته از پله ها
پایین بیاورد – ستایش اخلاق – کاری که در فصل پایانی انجام نمی دهد – نکوهش اخلاق-
و پیرمرد بدون این حمایت، در راه پله ها جان می دهد. همه حقیقت روی کول ما است:
کافی است آن را بر دوش بگذاریم و حمل کنیم، یا آن را فروگذاریم و از کنار آن عبور
کنیم. مساله دیگر آمیختن دو نوع درام با یکدیگر است: درام فیلم – که می بینیمش و
فکر می کنیم واقعیت است- و درام نمایش در حال اجرای مرگ فروشنده در فیلم – که می
بینیمش و باور می کنیم که نمایش است نه واقعیت – و از این بابت که در نظر عمومی،
درام به نمایشی گفته میشود که رویدادهای یک داستان برای عده ای تماشاچی که گرداگرد
صحنه نشسته اند، اجرا می شود، نمایش مرگ فروشنده «آرتور میلر» به صورت موازی با
درام فروشنده «اصغر فرهادی» قیاس می شود و در کشاکش جدال بین این دو درام است که
اتفاق خوب فیلم فروشنده رخ می دهد: «قیاس و شباهت آدم ها و نقش هایشان در زندگی و
در نمایش» | هر رفتاری که آدم ها در زندگی می کنند در آن نمایش و در روی سن تاتر،
تعبیر همان رفتار را به عنوان نقش بازی می کنند و این دوگانه گی رفتار و نقش در
زندگی و در نمایش، تلقی خاصی از شخصیت را ایجاد می کند. زیباترین بخش ماجرا در
پلانهای انتهایی فیلم نهفته است: آن جا که عماد و رعنا – شهاب حسینی و ترانه
علیدوستی- برای ادامه زندگی مشترک کنار هم، گویی گریم میشوند تا آن ها هم به مثابه
خیلی ها در نقش همسر بودن فرو روند و آن نقش را اجبارا بازی کنند نه خود همسر بودن
را.
نکته دیگر شخصیت پردازی استثنایی فیلم است: عماد – شهاب حسینی – شخصیتی قانون گریز
– عدم مطالبه حق قانونی خود از طریق کلانتری و پلیس – است که نوعی بی اعتمادی به
قانون عمومی و میل به استقلال و تفسیر شخصی از قانون را در او می بینیم و به این
دلیل هم ذات پنداری و محبوبیت بیشتری با این کاراکتر ایجاد میشود.
شخصیت رعنا – ترانه علیدوستی – شخصیتی پیچیده است. در نگاه عمومی تصور بر این است
که رعنا به دلیل روح بخشنده و حمایتگرانه زنانه اش دست به بخشش پیرمرد می زند و
مدام اصرار دارد که مساله از طریق پلیس و…دنبال نشود و پیرمرد بخشیده شود، در حالی
که اتفاق مبهمی که در حمام رخ داده و فقط و فقط رعنا از ماهیت آن خبردار است این
ذهنیت را تداعی می کند که رعنا – به دلیل آنچه می شود تجاوز حدس زد- و از بیم آبروی
خود، اصرار دارد که مساله به پلیس و پیگیری قضایی کشیده نشود.
تغییر ریتم فیلم در بیست دقیقه ابتدایی و ادامه، و تدوین استادانه هایده صفی یاری،
پرهیز از استفاده از موسیقی متن و تکثر نماهای بسته و تعداد اندک نماهای لانگ شات،
فضایی دراماتیک در فیلم ایجاد کرده است.
فیلم جدا از تاثیرات همیشگی اصغر فرهادی از ناپایداری ها و گره های «آنجلو
آنتونیونی» وار، شباهت های غیر قابل انکاری به مستاجر «رومن پولانسکی»، پلات
فیلمنامه لیلا دختر ادریس «بهرام بیضایی»، گره افگنی در فیلم آگراندیسمان
«آنتونیونی» و فصل حمام فیلم «بیمار روانی» آلفرد هیچکاک دارد که البته این آخری
چندان مهم نیست.