گرايش به حضور مردم در عكسها، تعاملات روزمره اجتماعي و فرهنگ عامه هميشه از
جذابترين مولفههاي عكاسي مستند اجتماعي بوده است و اين عكسها به دليل قرابت
فراوانشان با جريان زندگي از نوعي صراحت و صداقت ذاتي برخوردار بودهاند كه اين
خصوصيت باعث جذابيت اين عكسها در اذهان مخاطبان ميشود.
مساله توجه به انسان در عكسهاي مستند اجتماعي سير جالبي در تاريخ عكاسي – بويژه در
قرن بيستم – دارد.
اروپا در پایان جنگ جهانی دوم وضعیت مصیبتباری داشت؛ شهرها ویران شده بودند،
میلیونها نفر آواره و در تبعید بودند و بيخانماني، بيثباتي و تشويش براي آینده
سیاسی ميان مردم موج ميزد و همه اينها شرايط سختي را بهوجود آورده بود. در
سالهای بعد از جنگ اما علاقه به فرهنگ ملل و تنوع زندگی مردمان آن قدر فراگير شد
كه ردپاي این تبادلهای انسانی را ميشد در عکاسی نيز ديد، از جمله اين كه در دهه
1950 مطبوعات روتوگراوور پا به عرصه گذاشتند و سهم قابلتوجهي در گسترش عكاسي
داشتند. تمايلات و گرايشهاي شخصی در عكسها راه جستند و بیننده را به سويههاي
فلسفی، روانشناختی و انساندوستانه سوق دادند. عکاسان آژانس مگنوم را بايد
بيترديد پيشروان این حركت دانست: این عکاسان در حقيقت موجب رونق عکاسی مطبوعاتی
شدند.
اين روند پس از جنگ نيز با گسترش عكاسي مستند و مطبوعاتي ادامه پيدا كرد. بعد از
پایان جنگ، آلفرد آیزنشتات از افراد معروف و مردم در زندگی روزمره عکاسی کرد، او را
بايد بدون ترديد پیشگام عکاسی با نور طبیعی (محيطي) دانست. مارگارت بورکه وایت هم
عکاس دیگری بود كه عكس هاي مستند مطبوعاتي بسياري در سفرهايش ثبت ميكرد، او در
سال 1946 به هند سفر کرد و پس از آن به آفریقای جنوبی رفت تا از وضع کارگران معدن
عكاسي كند.
در سال 1955 نيز موزه هنرهاي مدرن در نيويورك نمايشگاهی برپا كرد که ميتوان
آن را نقطه عطف عكاسي در قرن بیستم دانست؛ نمايشگاه «خانواده بشري» درچهل و
چهار شهر بزرگ اروپايي و آمريكايي برگزار شد و همه ركوردهاي بازديد تا آن
زمان را شكست. بزرگترین موفقيت نمایشگاه «خانواده بشري» نمایش نقش جهاني
عكاسي بود، این نمایشگاه همچنين تصویرگر جامعهي جهاني دوستدارصلح بود و تلاش
کرد در سالهای بعد از جنگ بارقههایی از امیدهای تازه براي جهاني انساني و سرشار
از صلح را نمايش دهد.
اما در ميان عكاسان مستند اين دوران به نامي برميخوريم كه خلاقيت و نبوغ عكاسانه
را در «مديريت عوامل محيطي» براي رسيدن به عكسي صميمي و سليس به اوج خود رساند؛
«روبر دوانو»ي فرانسوی با نگاهي ظريف به زندگي در حومه پاریس به همراه دبلیو رونیز
ایزیز و عکاسان خیابانی دیگر، وضعيت اجتماعي پاریس را در اين دههها به تصوير
كشيدند.
روبر دوانو چشم زندگی روزمره بود، نگاه شاعرانه و زيباي او به زندگي سرمنشاء توليد
عكسهايي ناب شد. او اگرچه در سال 1949 نيمنگاهي به عكاسي مد داشت و تجربههايي
نيز در اين حوزه توليد كرد اما در سال 1952 دوباره به عكاسي مستند اجتماعي و مردم
نگاريهاي خاص خود بازگشت.
از عكاسان ديگري كه هم عصر دوآنو بودند و همچون دوآنو گذر زندگی در خیابانها،
ميدانها و کافههای شهر مورد توجهشان بود بايد به جی پی شاربونیه، مارك ریبو، اس
ویس و ای بوبا اشاره كرد.
اما براستي معدودند عكاساني كه چون روبر دوآنو اينچنين لايه ساده و شفاف زندگي
روزمره را لمس كرده باشند. عكس هاي دوآنو در عين سادگي محض، ژرفاي بينظيري از
زندگي را نيز توامان به نمايش ميگذارد. طنز نهفته در اغلب آثار او به زبان و لحني
خاص در آثارش تبديل شده است كه او را از ديگر عكاسان مستند اجتماعي متمايز ميكند.
كارهاي دوآنو از حيث تركيب بصري و نوع چيدمان عناصر محيطي ما را به ياد دو عكاس
بزرگ در ابتداي قرن بيستم و در دهههاي بيست و سي اين قرن مياندازد)
نگاه ويژه و منحصر به فرد «اوژن اتژه» در عكاسي از پاريس قديم از اين بابت كه اتژه
براي نخستين بار به خيابانهاي بدون حضور آدمها رجوع كرد و كوشيد تصويري كه از
فضاي شهري ارائه ميكند، تصويري آكنده از خلوت و رمز باشد، يكي از اين عكاسان است.
با اين تفاوت كه دوآنو بر خلاف اتژه پروايي از حضور متكثر آدمها در قابهايش ندارد
اما گرايش او به تصويري نامتعارف از پاريس در آثارش به وضوح ديده ميشود.
عكاس ديگر مورد بحث نيز «هنري كارتيه برسون» است كه از دو جهت آثار دوآنو در ادامه
روندي است كه برسون بنا نهاده بود:
توجه به لحظه آني در عكاسي.
تاكيد بر هندسه قاب و زيباييهاي تركيب بندي.
به اين ترتيب حضور قدرتمند معماري ( ازجهت شناسايي فضا و تاثيرات خاص در تركيب بندي
تصوير) به يكي از مولفههاي خاص عكسهاي دوآنو بدل ميشود.
نكته ديگر حضور «حيوان» در عكسهاي دوآنو است كه آنها را ديدنيتر كرده است. حيوان
در عكسهاي دوآنو در تعامل كامل با انسان قرار دارد. حيوانات عكس هاي دوآنو
اهلياند و در ژرفترين علاقه و وابستگي به صاحبانشان ديده ميشوند، حتي اگر آنها
توسط قلادهاي مهار شده باشند (منظورم آن عكس معروف دوآنو است كه پيرمردي خرگوش
سپيدش را با قلاده اي در محوطه بيروني برج ايفل هدايت ميكند)
آدمها به حيوانات اهليشان مشغولند و چيزي كه اين دلمشغولي را زيبا ميكند: نسبت
«انسان و حيوان» با محيط اطرافش است: قياس زيبا و جذابي كه دوآنو در عكسهايش
آگاهانه به آن دست يازيده است.
تركيبهاي فرماليستي كه از آدمها و محيط، هارموني زيبايي از خطوط، مثلثها و
تعادلها و توازنها ميسازد و از سوي ديگر نيز آدمها در اين عكسها بي توجه به
محيط اطرافشان به تصوير كشيده شدهاند: نوعي سبكباري و رهايي در محيط: كه باز هم
بر نشانههاي امنيت و آسودگي فرد در اجتماع اطرافش صحه ميگذارد. مجموعه اين
پيوندها(ي فني و تماتيك) آثار دوآنو را عكسهايي ستايش برانگيز ميسازد.
اگر مستراحهاي عمومي و حالت مردم در آنها دستمايه كار بسياري از عكاسان مستند
اجتماعي قرار گرفته، دوآنو اما با ملاحت خاصي آن را به تصوير ميكشد.
عكس دوآنو را ببينيد. بهتر است بگويم: روايت دوآنو را از اين لوكيشن ببينيد. بهترين
چيزي كه در مورد آن ميتوانم بگويم يك « شيطنت شاعرانه» است كه در كنار طنز نهفته
در آثار دوآنو، زباني منحصر به فرد به كارهايش داده است.
همه اينها را در عكسها گفتم تا در نهايت به دو خصلت روحي دوآنو در شخصيتاش اشاره
كنم: خجالتي بودن و ساده و بيادعا بودن. چيزهايي كه – حالا كه عكسها را دوباره
نگاه ميكنيم – ميبينيم كه در عكسها نيز تبلوري معنادار دارند.
حضور روبردوآنو عكاس مردمي، شهير و خوش آوازه فرانسوي كه عكسهاي خوبش در مجله لايف
تاثير خاصي بر عكاسي مستند اجتماعي در دهه 1950 – 60 گذاشت، به عنوان سرباز (و
عكاس) در جنگ جهاني دوم مجموعهاي نفيس از آثار را كه معروف به آثار «پس از جنگ»
اوست به يادگار گذاشته است.
اكنون تنها هفده سال است كه جهان، دوآنوي هشتاد و دوساله را از دست داده است اما
آثار درخشان او تا دهههاي متمادي در اذهان باقي خواهد ماند و الگويي براي عكاسان
مستند اجتماعي آينده خواهد بود.
اين يادداشت را با نقل قولي از دوآنو به پايان ميبرم كه ميگويد: «من زندگي را
آنگونه كه هست عكاسي نميكنم، آن را آنگونه كه ميخواهم باشد به تصوير ميكشم»