پیروزی درونی
در میان آثاری که سال 88 توسط نشر هیلا و ققوس تهران به چاپ رسیده است می توان
مجموعه داستانی را یافت به نام “شفا در میان ما نفس می کشد” که نویسندهاش کیارنگ
علایی است، کسی که جدای از داستان نویسی، فیلم و انیمیشن می سازد، کار ترجمه می کند
و عکاسی هنری. از آثار سینمایی او می توان به انیمیشن “یو” اشاره کرد که در چند
جشنواره خارجی نیز برنده جوایزی شده است
“شفا در میان ما نفس می کشد” را میتوان در زمره آثار دینی به حساب آورد. این
مجموعه، داستانهایی دارد که بر اساس باورهای ایدئولوژیک و مذهبی نویسنده خود ساخته
و پرداخته شده است. مجموعهای که در عین مجموعه بودن و قصهها و ماجراهای متفاوت
داشتن؛ تماما حال و هوای یکسان برای خواننده خود میسازند. تا آنجا که میتوان گفت
تمام داستان زبان و لحن و فضای یکسانی دارند و از ریتم کندی هم برخوردارند.
به نظر میآید نویسنده قصد نداشته داستانهایی متنوع و متفاوت بگوید. بلکه خواسته
آنها را به گونهای به هم متصل و حتی شبیه نماید تا خواننده را به پیام و مضمون
مورد نظرش برساند. برای همین شخصیتها و رنج هایشان مدام در مکان و زمان و افراد
مختلف در حال تکرار شدن است. به طور مثال پیرزن داستان “حول حولنا” همانقدر تنهاست
که دختر شانزده ساله داستان “جوزک ” یا زن داستان “آپارتمان” همانقدر منتظر است که
زن داستان “واکسن ب،ث،ژ”. به این معنی که تکرار شوندهها برای یکسان سازی و خروجی
مدنظر نویسنده بسیارند.
در داستان اول پیرزن در پایان روایت با دیدن “چشمهای مردانهای که از آسمان به او
دوخته شده بودند ص 16” حس خوبی مییابد و در ص 17 پا دردش را فراموش میکند و چنان
راه میرود “که اگر سرباز _ نگهبان درب زندان _ به صدای پای پیرزن گوش میداد احساس
میکرد یک دختر نه ساله است”. یا در داستان دوم “جوزک”، دختر شانزده ساله یعنی
ملیحه با همه تنهایی و غصههایش که شبیه ده جوزک است (ص 20 )، دهی که تنها رها شده،
وقتی به پایان ماجرای قصهاش میرسد با دیدن امامزاده که مثل یک تکه نور می ماند
احساس سبکی و پناه داشتن میکند.
“باز توی تاریکی سرازیر شدند به سمت یک تکه نور که ته خیابان دراز بود و این بار
امامزاده هلال …ملیحه رفت جلو. احساس سبکی کرد. احساس کرد این شهر پر از پناه است.
پر از تکه های امن. دل دردش را از یاد برد ص 26.
… این دل دردش را از یاد می برد، آن پادردش را و آن یکی … خلاصه همین طور همه عاقبت
به خیر میشوند تا نویسنده به خواستهاش برسد. ایکاش در عالم واقع نیز اینگونه بود
و کیارنگ علایی میتوانست همه را اینطور عاقبت به خیر کند. یا به قول خودش به شهودی
درونی برساند!
از عناصر تکرار شونده این مجموعه میتوان به عنصر غالب “زن” اشاره نمود. زنی که در
تمام داستانها حضور و وجود دارد و بهانه روایت تمامی داستانها به حساب میآید.
زنانی که یا تنها هستند یا در انتظار یا شما بخوانید زینب بلاکش! مهم نیست سن و
سالشان چقدر باشد. میتواند پیرزن باشد در داستان حول حولنا، می تواند ملیحه دختر
شانزده ساله باشد که قرار است به مردیغریبه و بیگانه از جایی دیگر داده شود یا می
تواند زنی باشد در داستان “کاشیهای زرد” که دو شکم زاییده است (ص27) یا مانند
داستان “آپارتمان”، یک شکم بچه آورده باشد و اسم بچهاش نیلوفر باشد (زنی که همسرش
در فکر لایه اوزن است و از لایههای حسی او بی خبر …) اگر یک داستان هم باشد که
قرار است حول محوری غیر از زن بگردد باز پای مادر، که او هم زن است به میان میآید
و میشود باز دغدغهی روایت!
روایت که حول محور زن بگردد و نویسنده هم که مرد باشد با دغدغههای دینی! زن میشود
موجود بیچاره و فراموش شده و همیشه منتظری که باید “ملحفه نداشتن تختخواب دغدغهی
آزارش (ص32)” گردد _ در داستان “کاشیهای زرد” _ یا عوض نکردن ملحفهها (ص58) _ در
داستان “واکسن ب ث ژ”_ مشغله ذهنش! یا که موجودی بشود در حال انتظار که یا منتظر
فرزند است، یا همسر! پیرزن که باشد منتظر فرزند میشود
_ داستان حول حولنا و شفا با اندامی خیس _ جوانتر که باشد منتظر همسر میشود-
داستانهای “کاشیهای زرد”، “آپارتمان” – کم سال تر که باشد میشود ملیحه _ داستان
“جوزک” که انتظار شوهری را میکشد که نمیشناسد _ !
خلاصه باید گفت در این مجموعه نویسنده سعی کرده برای شخصیت زن داستان هایش “تنهایی
باشکوه” به وجود آورد (به نقل از خود نویسنده میگویم) و آنها را به طرفه العینی هم
در پایان ماجرا به “پیروزی درونی ” برساند! باز هم از قول نویسنده می گویم- تا همه
چی به اتکا باورهای معنوی نویسنده به خوبی و خوشی تمام شود و خواننده یادش بماند
چیزهایی هست که در جهان قضا و قدری مان! می تواند نقاط اتکا باشد و ایجاد آرامش
نماید.
اگر بخواهیم با نگاه تودوروفی!! هم به “شفا در میان ما نفس می کشد” نگاه کنیم می
توانیم بگوییم:
1: در تمام داستانها مادر وجود دارد.
2: در تمام داستانها مادر منتظر است.
3: در تمام داستانها زن وجود دارد.
4: در تمام داستانها زن موجود خوب و دلسوز و پرمسئولیت است.
5: درتمام داستانها این زن خوب، چشم به راه است. (عنصر انتظار در تمام داستانها
غالب است.)
6: داستانها از یک وضعیت و موقعیت ناخوشایند و پردرد و انتظار به یک وضعیت رضایت
بخش و پرآرامش میرسند- شما بخوانید شهود درونی به قول نویسنده.-
7: شخصیت داستانها از تاریکی به روشنایی در حرکت و تحول است.
8: تمام زنهای این مجموعه قابل ترحماند.
9: تقدیر، عنصر ثابت تمام داستانها محسوب میشود.
10: نویسنده، اکثر شخصیتهای خود و گرفتاریهایشان را از جامعه شهری برگزیده است.
11: تمام داستانها از لحن و نگاه ثابتی برخوردارند.
…بگذریم…
مجموعه داستان “شفا در میان ما نفس میکشد” زبان شاعرانهای دارد. زبانی که علاوه
بر حسی و گاه استعارهای بودن، تصویری نیز هست. زبانی که با حال و هوای داستان
همخوانی داشته و تاثیری حسی بر خواننده خود میگذارد.
“شفا در میان ما نفس میکشد” را بخوانید. مجموعهای است که خواندن داستانهایش
میتواند آدم ناامید و بریده و به انتها رسیده را امیدوار کند و بارقه نور را به
دلش بتاباند. خارج از تمام ایرادهای بنی اسرائیلی اثری است که زبان خوب و قابل
دفاعی دارد.به خواندش می ارزد و …