زیر نگاه خیره دیگری
آدمي به محض حضورش در هستي همواره در حال «پاييده شدن» است.
در واقع زندگي كردن به معناي آن است كه به صورت زنده در دسترس نگاه خيره ديگري
باشيم و همين نگاه خيره ديگري است كه هستي آدمي را در فضا و زمان، كرانمند مي كند.
احساس «پاييده شدن» احساس نويني است كه ميشل فوكو آنرا اينگونه توصيف مي كند كه در
اثر تماشا شدن همه سویه از طرف قدرتی بیرونی روی می دهد. همانند نمونه زندانیان و
بیماران روانی تحت مراقبت.
در واقع «نگاه» هميشه معطوف به ديگري است و از اين حيث بيشتر يك ابژه است تا سوژه و
درعين حال پديده اي است كه سوژه فردي و ذهني را كليت زدايي مي كند و او را بدل به
ابژه مي سازد . فرد زير نگاه ديگري در مي يابد كه خودش بخشي از يك حوزه بصري بيگانه
است و اينگونه در تمام اوقات احساس مي كند كسي به او مي نگرد و همين دريافت نگاه
ديگري همچون هاله اي مانع از آن ميشود تا پيرامون خودش را آنچنان كه هست، دريابد.
با التفات به نگاه هگلي مي توان گفت فرد از هستي خود تنها هنگامي آگاه مي شود كه از
سوي ذهنيتي ديگر به خطر بيفتد، نگاه “ديگري” همچون واسطه اي عمل مي كند كه او را به
خودش پيوند مي زند . مثل اينكه چيزي از درون خودش وارد خودش شده است خودش را مي
بيند چون مي داند كه از سوي ديگري ديده مي شود و بدين صورت با احساس نگاه ديگري
موضوع خودش مي گردد. از آن جایی که بودگی سوژه در زیر نگاه دیگری ثبت می شود مفهوم
سوژه با نوعی غیریت یا دیگربودگی گره می خورد.
چون سوژه پيشاپيش با ديگري رابطه ذاتي دارد همواره از جانب آن دچار اختلال مي
شود.اين مواجهه با غيريت در صورت بندي مفهوم سوبژ كتيويته نقش اساسي برعهده دارد و
اساسا مفهوم سوژه و سوبژكتيويته را نمي توان بدون مفهوم غيريت درك نمود . با تعمیم
غیریت یا دیگر بودگی در گستره نظم نمادین (فرهنگ، جامعه، زبان) مفهوم بزرگ دیگری
متبادر می شود.
مجموعه ي عكس كيارنگ علايي با عنوان «حتي وقتي نميدانيم» به نوعي برتابنده ي حضور
موكد همين «ديگري بزرگ» است.
اين مجموعه شامل چهارده تصوير از مكان هايي است كه در معرض نظارت دوربين هاي مدار
بسته قرار گرفته اند.
نصب دوربين هاي مدار بسته در موقعيت مكاني در واقع در حكم حضور هميشگي نگاه خيره ي
«ديگري» جلوه مي كند كه علیرغم ذات بعضا ايدئولوژيك آن، با تكيه بر توجيحاتي از
قبيل حفظ امنيت و نظارت هر چه بيشتر به امور جاري و كنترل اوضاع از سوي جامعه مورد
پذيرش قرار مي گيرد، در حاليكه عملا يا آنرا در وحشت و ترس امنيتي به نمونه كامل
كتاب ۱۹۸۴ جورج اورول تبديل مي كند و يا همچون فيلم (نمايش ترومن) مفهوم آزادي فرد
در جامعه را به چالش مي كشد.
نگاه خيره ي دوربين هاي مدار بسته در عصري كه تكنولوژي سلطه نفوذ ناپذير خود را به
مثابه «چشم خدا» بر تمامي زندگي انسان گسترش مي دهد پيوسته در حال تماشاست و آنچه
در اين مجموعه عكس، اين پائيده شدن را به نحوي به تمسخر مي گيرد ابژه اي است كه
قرار است پاييده شود؛ مكان هايي بعضا متروك و رها شده كه عاري از هرگونه سوژه
انساني اند و نظارت بر آن ها در ابتداي امر هيچ ضرورتي را بر نمي تابد.
از سوي ديگر وجود دوربين هاي مدار بسته در تصاوير اين مجموعه به نحوي وجهي نمايشي
به آن مي بخشد ، گويي قرار است اتفاقي در دل اين مكان ها رخ دهد و تنها به واسطه ي
به خطر افتادن شان در زير نگاه خيره دوربين ها پديدار گشته اند.
زوايايي كه عكاس
با هوشمندي جهت نصب دوربين هاي مدار بسته در مكان هاي مورد نظرش برگزيده گاها غير
منتظره است به نحوي كه در چند عكس ابتدايي اين مجموعه، دوربين مدار بسته در نگاه
اول به زحمت مشخص مي شود و تنها پس از ديدن همه ي فريم هاي مجموعه و بازگشت به
تصاوير مورد نظر مي توان حضور دوربين را در آنها كشف كرد و اين خود به گونه اي
بازگو كننده نگاه نامحسوس و در عين حال خيره «ديگري» است كه در موقعيت مكان ثبت شده
سايه انداخته است.
در حقيقت نظارت هژمونيك اين دوربين ها به مثابه «ديگري بزرگ» پيرامون اين مكان ها ،
چون لكه اي آنامورفيك درون آن نفوذ مي كند . لكه اي كه از آن هستي مكان مورد نظر
نيست اما درونش جاي گرفته است و آنرا وا مي دارد تا در حالت جديد خود فرو رود و در
معرض تهديد قرار بگيرد. حضور دوربين هاي مدار بسته در مكان هاي ثبت شده در اين
مجموعه عكس در واقع موجوديت مكان مورد نظر را تبيين مي كند و وجهي دترمينيستي و
جبري به آن مي بخشد.
رهايي و بي قيدي مستتر در دل اين مكان ها به واسطه حضور دوربين هاي مداربسته خدشه
دار شده و هويت تازه اي به آن ها مستولي کرده است. هويتي كه نوعي دگر آئيني را در
دل خود به همراه دارد و اينگونه هستي مكان در حيطه اي از ضرورت شكل مي گيرد .
ضرورتي كه بر ساخته از نگاه خيره ي ديگري است . حضور عكاس در تصاوير اين مجموعه به
منزله ي حضور نوعي شاهد آگاه عيني است كه خود در حال تماشاي اين «پائيده شدن»
هستند.