جستجوی «امید» در همین نزدیکی ها
در اکثر نمایشگاه های عکسی که طی چند سال اخیر برگزار شده، بحث کمیت و کیفیت (به
لحاظ موضوعی) برای عکاسان به موازات هم قرار گرفته بود و این مساله به ناگاه باعث
می شد که بحث کمیت به لحاظ افزایش عکس ها باعث تخریب کیفیت شود، به این معنا که
توازنی بین این دو به وجود نمی آمد و در اکثر نمایشگاه ها به راحتی می شد تعداد
قابل توجهی از عکس ها را کنار گذاشته و به تعداد محدودی عکس خوب رسید. اما این که
عکاس برای بهبود کیفیت و ارائه عکس هاي صرفا خوب برای نمایشگاه تلاش كند امري است
کاملاً محسوس، كه از جمله در نمایشگاه عكس «جایی دورتر» آنرا ديدم. مبالغه نمیکنم
که بگویم اگر به اين نمایشگاه وارد می شدم و فقط به عکس اول نمایشگاه که عکسی کشیده
( به قول سینمایی ها اسکوپ و در عکاسی با عنوان پانوراميك ) برخورد می کردم و دیگر
هيچ عکسی نمی دیدم، از آمدنم به نمایشگاه راضی بودم؛ عکس مذکور؛ تعداد زیادی درخت
سرو را در پسزمینه نشان می دهد که انتخاب کادر اسکوپ گستردگی، پهناوری و کثرت
درختان را بیشتر القا می کند، اما اين درختان با باندی زرد رنگ که بر روی آن کلمه
خطر تکرار شده است، محصور شده اند، عکس از پایین کادر با باندی خاکستری شروع و با
نزدیک شدن درختان رنگ های گرمتری را به خود می گیرد، وجود گودالی سراسری قبل از
درختان خود مفهومی خاص به عکس داده است، و در آخر با خط زرد رنگ که همان نوار
احتیاط است احساس می شود از هجوم درختان به سمت ما جلوگیری میشود،نقطه قوت این عکس
هنگامی مشخص تر می شود که با تمام موانع بصری موجود در عکس باز هم چشم بيننده را به
رسیدن به گستره سبز درختان در پسزمينه هدايت مي كند. وجود نيمكت خالي در جلوي
درختان و بعد از نوار احتياط و تكرار درختان در دو طرف نيمكت مشخصا اصرار بيشتر در
بيان مفهوم بوده است.
اين كه اين عكس در چه شاخه اي قرار مي گيرد، اينكه آيا يك عكس محيط زيستي است يا
خلاقه، خود جاي نقد ديگري دارد.
اصولاً با شاخه بندی در عکاسی موافقم و به عنوان یک عکاس نیزعمده فعالیتم در این
رشته، بیشتر در یک شاخه از شاخه های متعدد عکاسی بوده است. به عقیده من، مهم تر از
شاخه بندی در این رشته، تاثیر گذاری عکس بر مخاطب در اولویت اول قرار دارد، خواه
عکاسی اجتماعی باشد، یا خبری، یا طبیعت، یا خلاقه و …
هنگامی که به عکس های طبیعت «آنسل آدامز» نگاه می کنم، به همان اندازه از این عکس
ها لذت می برم که با نگاه کردن به عکس های مطبوعاتی «سالگادو»، يا وقتی که عکس های
خبری فوق العاده «جيمز نچوی» را در واقعه 11 سپتامبر مشاهده می کنم، به همان نسبت
متاثر می شوم که با دیدن عکسهای پرتره «اودون»این اتفاق برایم می افتد.
عنوان نمایشگاه، «جایی دورتر» است که باعث مي شود بیننده در مشاهده عکس ها گاهی به
گذشته و گاهی به آینده فکر کند و در این زمان ها قرار گیرد و جالب این جاست در
نهایت این دوری گذشته و دوری آینده به زمان حال می رسیم که هر انسانی ناخودگاه
درگیر آن است.
حال به چند عكس نمايشگاه نظر افكنيم:
1- عکس با کادرعمودی مشاهده می شود؛ پارچه ای قرمز با گل های فراوان جلوی درختی
قرار گرفته و مانع دیدن درخت می شود و بیننده فقط تنه درخت را مشاهده می کند. آیا
در پس پرده با درختی سبز و یا درختی که سال هاست خشک شده برخورد می کنیم؟ این سوالی
است که هر بیننده برای خود پاسخی دارد. آیا برگ های زرد پای درخت از خزانی نشان
دارد؟ گل های پارچه در زمینه ای قرمز رمز گشایی هایی دارد که در نهایت هرچند اگر آن
سوی پرده برای مخاطب سوال باشد – که همان آینده است – ولی در نهایت او ناگزیر است
حال را ببیند و گذشته ای که مانع از دیدن درختی شده که بعید است سبز باشد و ما
مجبور به دیدن گلهایی در زمینه قرمز باشیم و در نهایت آینده ای تیره! و درختی با
گلهای فراوان و آسمانی قرمز!
2- باز هم عکسی با کادر عمودی؛
این بار پارچه ای قدیمی، رنگ و رو رفته و مندرس جلوگیری از دیدن تنه درختانی می کند
که شاخ و برگهای سبز و شاداب آن در بالاي عکس دیده می شوند؛ آیا در پس این پارچه
مندرس کوچه باغی است خاطره انگیز؟ و یا در باغی است که به روی ما گشوده شده است ؟
هرچه هست در این عکس امید به آینده برای ما بیشتر اهمیت پیدا می کند، هرچند که زمان
حال با خط هایی روی پارچه نشان از خدشه دار بودن فراوان دارد و رنگ زرد و بی روح
حاکم در پیش زمینه حکایت از عدم شادابی و یاسی است که از گذشته به وجود آمده و باز
هم تردیدی را رقم زده است.
3- عکس عمودی دیگر؛
این بار درختی سبز را در کنار آسمان آبی در پس دیواری زرد رنگ مشاهده می کنیم، با
این تفاوت که تنه درخت با سایه درختی که ما نمی بینیم کامل شده است: «آشتی بین
گذشته و آینده» امیدواری در زمان حال را برای آینده ای روشن به وجود آورده است
هرچند که در گذشته دیواری بی روح باعث عدم دیدن آینده شده است ولی در تصور«آینده اي
روشن» تاثیری نداشته است.
این سه عکس در کنار هم می تواند خود به سه زمان گذشته، حال ، آینده تقسیم شود که در
نهایت مخاطب را به ادامه زندگی امیدوار می سازد. از نگاه دیگر می توان این سه عکس
را به عنوان سه گانه ای از تلاش عاشق برای رسیدن به معشوق دانست که امید به رسیدن
را در هر مرحله بیشتر می کند که؛ عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها … و در آخرین
عکس یکی شدن عاشق و معشوق را شاهد هستیم.
استفاده مناسب و به جا از درخت در حداقل 10 عکس نمایشگاه بدون هیچ گونه تکرار آزار
دهنده در انتقال مفاهیم از دیگر نقاط قوت اين نمایشگاه می باشد.
4- عكس ديگري در نمايشگاه مشاهده مي شود كه از نگاه من جزو بهترين هاي نمايشگاه
است: تصوير با مجموعه اي از خطوط ونقاط، تركيبي زيبا به روي ما گشوده است.
عكس از دو نقطه و مجموعه اي از خطوط تشكيل شده است، خانه اي در سمت چپ بالاي كادر و
حيواني در امتداد خانه در منتهي اليه راست كادر؛
اگر كادر افقي را به شش قسمت مساوي تقسيم كنيم دو نقطه ي خانه و حيوان در نقاط
طلايي تصوير و در يك ششم بالاي كادر قرار مي گيرند، مابقي كادر فضايي است خاكستري
كه تشكيل شده از مجموعه اي خطوط منحني كه گاهي چشم را به سمت حيوان و گاه به سمت
خانه هدايت مي كنند.
جالب توجه اين است كه اگر اين كادر افقي را به صورت عمودي هم تقسيم كنيم يك ششم
خطوط ما را به سمت خانه هدايت كرده و مابقي منحني ها ما را به سمت حيوان هدايت مي
كند. با اين وجود دو خطي كه ما را به سمت خانه هدايت مي كند در مجموع به دليل
انحناي ويژه اي كه از لحاظ بصري دارد (S بر عكس) باعث بوجود آمدن قدرت بيشتر در
هدايت چشم به سوي خانه مي شود و در آخر، اين خط تيره ي مستقيم است كه چشم را از
خانه به سمت حيوان هدايت مي كند. تمام اين توضيحات به اين دليل است كه يادآور شوم
كه ما با يك عكس كاملا كلاسيك روبرو هستيم، حال آيا اين عكس با اجراي تمام اين بيان
هاي بصري توانسته است كمكي به مفهوم نمايد؟ و به عبارتي ديگر در مسير بيان مفهوم
حركت كرده است يا خير؟ پاسخ مثبت است.
آن چه در عكس مشاهده مي شود سفر و رفتن است، حركت است؛ اما اين حركت به دو سو انجام
مي گيرد، يكي راهي كه به بيراهه است و به سمت تمايلات حيواني و خروج از كادر، و
راهي ديگر كه ما را به سرمنزل مقصود مي رساند.
وجود خطوط متعدد و تداخل خطوط در سمت راست مشوش بودن مسير را تداعي مي كند و ذات دو
خط سمت چپ كه به سمت خانه هدايت مي شود، خود ريشه در عشقي نهفته دارد، چرا كه دو خط
در كنار هم در مباني بصري نشانگر رسيدن و يكي شدن در بي نهايت است و خانه نقطه اي
است براي يكي شدن.
با اين همه راهي مستقيم براي رسيدن به منزل از سمت راست كادر كه همان نقطه سياه
(حيوان) مي باشد، وجود دارد و بالعكس راهي از سمت خانه به سوي نقطه ي سياه. در
مجموع نواري روشن در بالاي خط افق و ميان خانه و حيوان نشان از وجود «رحمت» در
سراسر اين راه و بيراهه هاست.
به عقیده من بعضی از تصاویر نمایشگاه را نمی توان در جایگاه عکس نقد نمود چرا که
دستکاری بیش از اندازه باعث شده است که آن را بیشتر یک تصویر سازی بدانم تا یک عکس،
از جمله تصویر چوب کبریت ها ي نيمه سوخته و یا زنی با چادر سفید که در پيچ كوچه اي
قديمي گم مي شود.
کلام آخر، جایی دورتر ترفندی است از سوی عکاس برای جستجوی «امید» در همین نزدیکی
ها…