احساسات مدفون شده در مکانهای بیسکنه و رازناک
همواره به علت گسست و فاصله میان عکاس به عنوان کاراکتر اندیشمند و دوربین عکاسی به
عنوان وسیلهای مکانیکی جهت ثبت و ضبط تصویر، درک و دریافت خلاقیت مستتر در عکس برای
بیننده به تعویق میافتد و به قول (مری پرایس) نسبت دادن “خلاقیت ” به تصویر عکاسی
شده نسبت به سایر ساختههایی که وابسته به دیدن هستند، برای مخاطب مشکل میشود.
از سویی دیگر مواجه با عکسهایی از صحنهها و مکانهایی که در نگاه عادی توجه اندکی
را به سوی خود جلب میکنند بر این دشواری میافزاید، و براستی که عکسها هرچه سادهتر
باشند، فهمیدنشان دشوارتر خواهد شد.
در واقع به تصویر کشیدن مکانهای عادی و معمولی که در نگاه اول بیارزش تلقی میشوند
از اواخر دهه ۱۹۶۰ در عکاسی مورد توجه قرار گرفت. در همین زمان جستجو در ویژگیهای
ذاتی رسانه در نگاه زیباشناسانه عکاسی تغییراتی را به وجود آورد و مفهوم «تاکید بر
مدیوم» که «سارکوفسکی» در شکلگیری آن موثر بود سبب شد تا عکاسی مرزهای بیکرانی را
تجربه کند.
عکسهای «کیارنگ علایی» کوششی در همین راستاست.
این عکسها در عین برخورداری از صراحت و سادگی بیش از حد،گاه کیفیتی استعلایی به خود
میگیرند و حال و هوایی اسرار آمیز پیدا میکنند. مانند تصویری که در آن نیمکتی با
سایه بانش در هجومی از تاریکی ثبت شده است. تمام اجزای این تصویر، به جز نیمکت، در
حالتی گم و پیدا قرار دارند، در فاصلهای میان حضور و عدم. همین مسأله سبب شده نیمکت
در فضای پر ابهام تصویر، چون نیرویی پر راز و رمز برجسته شود. حضور لایتناهی حجم سیاهی
در پیش زمینه با محدود کردن پرسپکتیو تصویر، حسی از ایهام و بیقراری در بیننده ایجاد
میکند.
بیشتر عکسهای کیارنگ علایی در این نمایشگاه به نوعی مکان نگاریاند: مکانهای معمولا
بیسکنهای که گویی در سکوتی رازناک به حال خود رها شدهاند و از فقدان قاطع سوژه
رنج میبرند، چرا که در این عکسها یا سوژه انسانی به هیچ وجه حضور ندارد، یا با حضوری
مبهم وگاه مجازی، وجهی غمبار به تصویر میبخشد (زنی که در حالتی اثیری در حال عبور
از شکاف میان دو دیوار کوچهای باریک است یا تصویر مردی در قاب عکس که در بالای طاقچه
قرار گرفته است). علی رغم وجه ریتوریک استنادی، این تصاویر به عنوان امری خود بیانگر،
از ارجاع خویش به جهان فراتر میروند و حضور عکاس را پشت هر عکس به رخ میکشند.
در یکی از این تصاویر، چند صندلی به همراه میزی در برابر خانه متروکی قرار گرفتهاند.
صندلیهای رها شدهای که گویی با حضور نفس گیر خود با خالی بودنشان کارکرد اصلی خود
را از دست دادهاند و بر نیروهای موثر در فضا تاکید میکنند.
در عکسهای کیارنگ علایی همه اجزای تصویر گویی به شعوری پویا رسیدهاند. انگار همه
ابژههای ثبت شده در تصویر از آگاهی خاصی بهرهمند شدهاند و از حضور یکدیگر آگاهند.
عکسهایی که رابطی میان ادراکات بصری ما و احساسات مدفون شده در خاطر مکانی ثبت شده
هستند و با بهره گیری از پیش و پا افتادگی خود تصویر، واجد زیبای غریبی شدهاند.
تصاویری که باید در آنها تأمل کرد تا به قول بنیامین از گذشته به درون حال پرتاب شوند.
از «آنجا» به «اینجا»، از «آنگاه» به «اکنون» پیوند بخورند.
عکسهایی که باید زمکان درازی در آنها نگریست تا «جالب» شوند.