سلطه و ایده
انسان چنان این سیاره را ساخته است که حتی عدم حضورش در مکانهایی که وقتی در آنها
میزیسته است، سوال برانگیز است. از طرفی ایدهی تسلط بر زمین او را چنان به تلاش
وامیدارد که برای آنکه هیچ چیزی از کنترلش خارج نشود، حتی از مکانهای متروک و
غیر مسکونی نیز غافل نمیشود.
در مجموعهی «حتی وقتی نمیدانیم» اثر «کیارنگ علایی» با حضور در فضاهایی که خلوت و
متروکاند با نصب دوربین مدار بسته، آنها را تحت کنترل در آورده است. مکانهایی که
عکاسی در آنها صورت گرفته چنان پرت و متروکاند که نشانههای حیاتی در آنها یافت
نمیشود؛ به همین دلیل است که در آنها انسان غایب است. انگار که این ساختمانها
حتی روزی محل زندگی جمعیتی انسانی نبودهاند. خرابه و متروکه، در حدی که انگار بر
اثر جنگ یا بلایای طبیعی، حضور انسان از آنها گرفته شده است. مجموعه ساختمانی
عظیمی که از بین رفته و طوری عکاسی شده که پیرامون آن نیز فضای قابل سکونت آن دیده
نمیشود.
نخلستانی خشکیده، که تنها چیز زنده در فضای آن آفتاب است و علفهای هرز، جنگلی که
آنچنان به هم ریخته است که غیر از درختها و گیاهان خشکیده، یک تیر چراغ برق نیز
در آن از بین رفته است. کلبهای ویران در کنار جادهای که گویا کسی از آن عبور
نخواهد کرد. کوچهای با دیوارهای آجری که در انتها، به بنایی خرابه و کهنه میرسد.
دشتی پوشیده از برف که در آن تیر چراغ برق، سیمها و ساختمانهایی در دوردست، با
نقشی جز خطوط خاکستری در پهنهای سفید بازی نمیکنند. بناهایی که چه قدیمی و جدید،
هیچ کدام حیات ندارند، اما همچنان هستند، تنها چیزی که در این قابها نشانی از
حضوری زنده دارد، دوربینهای کنترلگر مدار بستهای هستند که آدمها از آن ها برای
کنترل چهارراهها و بلوارها و امنیت بانکها و خانهها و مغازهها استفاده میکنند.
کار این دوربینها در عکسهای علایی، کنترل کردن همین فضاهای مخروب و متروک است.
چرا که در بعضی از عکسها چنان از کنار قابها داخل تصویر شدهاند و حجم زیادی را
اشغال کردهاند و جهتشان به سمت مکانها عکاسی شده است، که انگار مواظب آنها
هستند. انگار فقط آنها هستند که میدانند در این خرابهها امکان حیات و تحرک وجود
دارد.
اما با نگاه به چند عکس دیگر از مجموعهی حتی وقتی نمیدانیم، میتوان از نظر ایراد
شده دربارهی حضور دوربینها صرف نظر کرد. چرا که در بعضی از عکسها دوربینهای
مداربسته به اصطلاح outdoor روی دیوارها یا پایههای پل نصب شدهاند و از نقش
تهدیدکنندهشان کاسته میشود. تنها در قابی که در فضای داخلی اتاقی که مخروبه نیست
و حاوی تخت خوابی دونفره اما خالی است، حضور کنترل کننده آن برای مخاطب شگفتانگیز
است. چرا که هر لحظه احتمال میرود انسانهایی که پیش از گرفته شدن عکس، فضای اتاق
را ترک کرده اند، وارد آن شوند.
عکس دیگری که شاید دورتر از ایده تشکیل دهندهی مجموعه گرفته شده است، تصویری از
صحرایی خلوت و خاکی است؛ در افق آن خطی سبز دیده میشود که حاصل رویش گیاه است.
جایی که با حضور و غیاب انسان ارتباط محیطیای ندارد. در عکسی دیگر نیز همان دوری
از فضای غالب مجموعه دیده میشود.
در تصویری عروسک پلاستیکیای روی سطح آب دریا که تمام قاب را پوشانده است شناور
است. دوربین مداربسته نیز در قاب حضور دارد و همه چیز را ضبط کرده است. اما در این
قاب حضور نامانوس عروسک که روی آب به همان مقدار سوال برانگیزی تخت دو نفرهی خالی
در اتاق خواب است. چرا که حضور انسان در این قابها دیگر متروک نیست. چرا که در
اتاق خواب حضور انسان محتمل است و دریا نیز که اصلا محل زندگی انسان نیست. در این
قاب نیز غیاب انسان بیشتر شبیه یک اتفاق طراحی شده است. چیزی مانند انفجار هواپیمای
ایرباس و سقوط یک عروسک روی دریا. تصویری که بارها مشابه آن را در خبرها دیدهایم.
اما وجود دوربین این تصویر به عنوان یک تک عکس بسیار تکان دهنده و عمیق میکند. این
مجموعه بیشتر در فضاهای خاکی-زمینی عکاسی شدهاند.
فضاهای خارجی و محیطهایی که از حضور انسان خالیاند، پیش از این نیز در عکسهای
علایی دیده شدهاند. بنابراین از لحاظ بصری مجموعهی حاضر تفاوت زیادی با دیگر
مجموعه مرزهای دیگری از ایدهی عکاسانه را تجربه میکند. حضور دوربین مداربسته که
همهجا هست و همهچیز را ضبط میکند. اگر این شیء را از عکسها حذف کنیم باز هم
عکسها متعلق به کیارنگ علایی هستند. اما با وجود آن، او نشان میدهد که ذهناش را
درگیر ایدههای جدیدی کرده است. ایدههایی که خلوتِ عکسهای گذشتهاش را به هم
زدهاند؛ آنها را تحت نظارت قرار دادهاند.
همانطور که اشاره شد، گمان میرود که علایی در ساختن این مجموعه دچار دو چالش مهم
بوده است؛ اول قرار دادن دوربین کنترلگر در قابها. عکسهای او دارای همان فضای
منحصر به فرد پیشتر دیده شده هستند. اما قرارگیری دوربین در آنها برهمزنندهی
نظمی است که عکاس و مخاطبهایش پیش از این از او دیده بودند. شاید گمان برود که این
نامانوسی ناشی از حضور غیر عادی دوربینهای مداربسته در عکسها است که تشکیل
دهندهی ایدهی اصلی این مجموعه است. اما به گمان نگارنده فضای عکاسانهی علایی
قرابت دوری با ایدهی او در این مجموعه دارد.
چالش دوم نیز یکدستی در طراحی فضاهای عکاسی شده است. گسترش دادن ایدهی عکاسانه به
فضاهایی که بتوان آنها را در یک مجموعه جای داد تنها با قرار گرفتن شئای به نام
دوربین مدار بسته به دست نمیآیند. همانطور که اشاره شد، تفاوت عناصر خاکی و آبی،
محل قرارگیری دوربین و فضاهای داخلی و خارجی، به جای گسترش مفهومی ایده، آن را در
تداخل فضاهایی که فقط در شباهت ظاهری طراحی شدهاند، گیر میاندازد و نیروی
تاملبرانگیز ایده را از کار میاندازد. کیارنگ علایی، دربارهی سلطهای عکاسی کرده
است که «حتی وقتی نمیدانیم» مشغول به ثبت و ضبط همه چیز است، اما به دلایل گفته
شده، تسلط دوربینهای مداربستهای که او آنها را در حال فعالیتِ سلطهجویانهشان
تصویر کرده است، بیشتر از تسلط عکاس بر فضای ایده گرایانهی این مجموعه بوده است.