ما تحت نظر هستیم؛ حتی وقتی نمیدانیم
دوستی میگفت یکبار از یک کار خوب و بیدردسر در یک ادارهی دولتی استعفا داده بود
تنها به دلیل اینکه در اتاق کاری که بین او و چند همکار دیگرش مشترک بوده یک دوربین
مداربسته نصب کرده بودند. میگفت از این فکر که مدام زیرنظر قرار دارد احساس
ناخوشایندی داشته و همواره معذب بوده است. امروزه دوربینهای مدار بسته که در زبان
انگلیسی به آنها surveillance camera میگویند به عنصری عادی در زندگی روزمرهی ما
به خصوص در فضای عمومی شهری تبدیل شدهاند. دوربینهایی که با حضورشان به روشنی
هشدار میدهند که شما تحت نظر هستید ولی گاهی مشخص نیست توسط چه کسی و برای رعایت
چه خط قرمزهای مشخصی. همین احساس زیرنظر بودن همیشه خیلیها را معذب میکند و سبب
انحراف از رفتار عادی و گاهی حتی نقشبازی کردن میشود. حضور این دوربینها همواره
القا کنندهی وجود یک قدرت برتر از ماست؛ قدرتی که بر ما نظارت دارد. هرچه هم این
قدرت ناشناختهتر باشد و قلمرو نظارتش حساستر ما معذبتر میشویم.
کیارنگ علایی در نمایشگاه تازهاش با نام «حتی وقتی نمیدانیم» دقیقا به چنین حسی
میپرداخت. در این مجموعه او در عین حال که سعی دارد از خودش و به عبارت درستتر از
سبکی که تاکنون به آن شناخته میشد آشناییزدایی کند هنوز هم ردپایی هر چند مختصر
از همان عکاس آشنا را بروز میدهد. اگر چه دیگر خبری از آن مینیمالگرایی بصری،
وسواس در ترکیببندی و حضور رنگهای درخشان نیست ولی هنوز هم مکاننگاری ویژگی اصلی
کار اوست و آثار عکاس خالی از حضور مستقیم انسان است و باز بقایای زندگی انسان جای
خود انسانها نشستهاند. اینبار عکاس سعی داشته تا خلاقیت خود را نه لزوما با
قاب و رنگ بلکه با دخیل کردن یک عنصر خارجی در همان لحظهی عکاسی پیاده کند.
اما محور اصلی کارها بر این اساس قرار گرفته که این دوربینها هنوز فضاهایی را زیر
نظر دارند که دیگر از حضور انسانی خالی شده و به مخروبه و متروکهای شبیه هستند.
از پل و بقایای متروک خرانق تا نخلستانهای جنوب و آپارتمانهای متروک هنوز این
دوربینها حضوری کنایی دارند. سماجت حضور دوربینها میتواند حاکی از تداوم حس
نظارت باشد در حالیکه دیگر سوژهی اصلی نظارت یعنی انسانها حضور ندارند. همین
سماجت در حضور نقطهی درگیری مخاطب با اثر است برای یافتن پاسخ چرایی اینکه چرا
حالا که دیگر انسانی نیست هنوز نظارتی هست؟ آیا کسی از بازگشت دوبارهی انسانها به
این فضاها ترس دارد؟
اما نکتهای که به گمانم یکدستی نمایشگاه را بر هم زده بود مقیاس حضور این
دوربینها در کادر بود که در بیشتر عکسها بسیار برجسته مینمود و در تعداد کمی از
کارها آنقدر ناچیز بود که باید با دقت بسیار آنها را مییافتیم. اما این روزها که
بحثهای زیادی در خصوص واقعگرایی در عکاسی در جریان است این مجموعه میتواند یکی
از گویاترین مثالها پیرامون نشان دادن میزان سستی اعتماد به واقعگرایی در عکس و
عکاسی باشد. همانطور که در بیانیهی هنرمند میخوانیم این عکسها «مستند
صحنهآرایی شده» هستند یعنی تمام دخالت عکاس در کادربندی در همان لحظهی عکاسی بوده
و پس از آن هیچگونه افزایش یا کاهشی در عناصر صحنه با نرمافزار کامپیوتری انجام
نشده است.
کیارنگ علایی در عکاسی ایران نام پرتکراری است و به تبعش باید آدم پرتلاشی هم باشد.
چیزی که بیش از هر چیز در شخصیت او به عنوان یک دستاندرکار حرفهای عکاسی ایران
همیشه برایم ارزشمند بوده این حقیقت است که او از زمرهی کمشمار افرادی است که
حاضر نیستند مدت طولانی در یک سطح و در یک قلمرو بمانند و مدام باید در حال پیمودن
و آزمودن عرصههای جدید باشند. ما کم نداریم عکاسانی که در میانسالی هنوز همان کاری
را میکنند که در جوانی میکردند.