هم زیستی رضایت بخش موتیف شهری و مضامین اسطورهای
قابهای دومین پرده اتفاق در ۲۲ فروردین ۱۳۹۳ پس از نمایشگاههای «حتی وقتی
نمیدانیم» بر روی دیوارهای گالری طراحان آزاد تهران رفتند و چهارمین تجربهٔ
نمایشگاهی کیارنگ علایی در کارنامهاش ثبت شد. او پیش از این در زادگاهاش مشهد٬
همگام با فعالیتهای آموزشی خود در برپایی چندین جشنوارهٔ عکس و نمایشگاههای گروهی
متعدد همت گماشته است. در متنی که از پیشینهٔ فعالیتهای کیارنگ علایی در دسترس
میهمانان نمایشگاه قرار گرفت، همواره به دلمشغولی دوسویهٔ این هنرمند میان ادبیات و
تصویر اشاره شده است؛ تا جایی که وی از مجلهٔ «کیهان بچهها» به عنوان آغاز
علاقنمدیاش به دنیای تصویر و کلمات یاد میکند.
مجموعهٔ «پرده دوم اتفاق» شامل ۱۱ عکس غیرمتوالی در ابعاد ۷۰ در ۱۰۵ میباشند که در
لوکیشنهای باز، صحنهپردازی و اجرا شدهاند. هر تصویر گوشههای از مناظر دست
نخورده و یا متروک طبیعت را نشان میدهد. رد پای کنجکاویهای کیارنگ علایی را در
مکانهای ظاهرا فراموش شده را در بایگانی سالهای ۱۳۸۰ (مجموعهٔ سنگهای باکره) نیز
میتوان یافت. از این رو مسیر پژوهشی او در این سالها به روشنی قابل مطالعه است.
اما پرده دوم اتفاق از روایت متفاوتی بر خوردار است. این بار وی تنها به جستجوی چشم
اندازهای بکر نبوده بلکه در این مجموعه طبیعت را به میزبانی فرا خوانده؛ میزبان
ضیافتی که میهمانان آن رمزگانهای مفاهیم بنیادی انسانها از قبیل: آزادی٬ ایثار٬
عدالت و امنیت هستند. این رمزگانهای تصویری، به انتخاب هنرمند بر گرفته از قلب
فرهنگ و اعتقادات، درمقابل دوربین چیده شدهاند و به کمک رشته سیمهایی نورانی (که
معمولا در جشنها برای تلالو و جلال مجلس، دور تا دور سرسرا تزئین میگردد) از
آرمانهای نهفته در خود تجلیل به عمل میآورند. به خدمت گرفتن این مضامین نه تنها
به الگوهای کمال گرایانهٔ عکاس در برداشتهای پیشیناش از طبیعت بازگشت دارد بلکه
دلالتی به دانش وی از کلمات و جدال نشانهها اشاره میکند. با نگاه دقیقتر
سرنخهای مشترکی از میان تصاویر رونمایی میشود: در میان کبوتر صلح٬ الههٔ عدالت
(میترا) ٬ درخت قطع شده٬ و آفتابگردانهای خشک پیوندهای مشترکی در جریان است.
آفتابگردانهایی که در ظلمات شب پس از گذر فصل برداشت مانند دشت سوخته ثبت شدهاند،
تمثال الههٔ میترا که ترازوی عدالت خود را با چشمهای بسته در دست دارد. درختی که
بریده شده و در محیط رها گردیده است. یک کلبهٔ متروک به همراه تابلویی که اثری از
نوشتههای آن نیست و پرچم سفید با پایهٔ بلند که کبوترصلح بر روی آن نقش بسته است،
مثالهایی از روابط درون متنی تصاویر را شکل میدهند. این نمونهها از نقدهای
سیاسی مشترکی برخوردار هستند که در سایر تصاویر به وجههای معنایی آنها کمتر
پرداخته شده است. در این بین گنبد و منارهای که از مکان خود جدا شده و در پهنهٔ
دشت قرار گرفته. یادوارهٔ شهید لگزیان که در برف قرار دارد و جانبازی که پایاش را
از دست داده و در حالی که بر روی صندلی چرخ دار خود نشسته، نگاهش بیننده را به سمت
درختی هدایت میکند، علائمی هستند که به خرده فرهنگهای اجتماعی اشاره میکنند.
سایر تصاویر نیز در رفت و برگشتی بلاتکلیف میان این دو رویکرد به نظر میرسند. با
این حال گوناگونی علائم از تمرکز و قدرت بیانی مجموعه کاسته است. این پراکندگی
علائم سوالی دیگری را در ذهن ایجاد میکنند؛ به درستی عکاس از چه چیزهای دیگری نیز
میتوانست استفاده کند؟ در نتیجه پروژهٔ این مجموعه در وضعیتی ناتمام و غیر مشخص
قرار میگیرد.
هم زیستی رضایت بخش موتیف شهری (نئون تابلوها و نورپردازی ویترین فروشگاهها) و
مضامین اسطورهای در مقیاس عکاسانه از دیگر نکات این مجموعه میباشند. همان گونه
که در ابتدا ذکر شد پیشینهٔ آشنایی ما از این نورها به نورپردازی مراسمها،
تابلوهای فروشگاهها و بازارها رجوع دارد. هنرمند با استفاده از ذات قدسی و مرموز
نور در ماهیت یک موتیف شهری و با توجه به درک مخاطب از پیشینهٔ نئون به عنوان المان
جشنها، از سازوکار مشابه آن درون عکسها بهرهمند میشود و به همزیسیتی فرهنگ شهری
و معنانی ضمنی تصاویراش دست مییابد. تصویر تابلوی یادبود شهید را میتوان نمونهٔ
بارز این انطباق دانست: صحنهٔ نورافشانی شدن المانها و یادوارههای قدسی، منظری
مستند و از پیش مأنوس را در مقابل ما شکل میدهد و فراواقیعت حاصل از محصور شدن
سایر رمزگانها در درون رشتههای نور (تصویر جانبازی که بدن او با نئونها پوشیده
شده است) متقاعد میگردد. از سویی دیگراز برآمد این همنشینی، رشتههای نئون
کارکردهای اسطورهای که درذات نور_حقیقت، ایمان، زندگی، حیات_ میتوان به آن نسبت
داد را جذب میکردهاند. در این مقطع نورها سازو کار نمادین خود را برملا میکنند؛
گویی در جستجوی آرمانی فراموش شده در تصاویر، به دور رمزگانهای خود تنیده شده و
آنها را حفظ میکنند. نقطهٔ مقابل نور، کرانهٔ تیرهٔ آسمان است؛ آسمانی که در
لحظهٔ گرگ و میش و یا در دل شب به دقت ثبت شده و از انرژی بصری فراوانی برخوردار
گردیده است. به این گونه آسمان و زمین از وضعیت منفعل خارج گردیده و مانند شاهدی از
زمینهٔ لاجرم در مناظر طبیعی به عناصر فعال در واقعه تبدیل شدهاند.