تصویر نمادین تنهایی و امید
در این مجموعه نیز جهان به تصویر کشیده شده بسیار ساده و اشیا بسیار اندک اند. همین
مینیمال بودن عکس هاست که ذهن مخاطب را درگیر استخراج معنا و مفهوم می کند. آن چه
در همه عکس ها مشترک است عنصر ابر است. ابری تنها با یک قایق، ابری بالای سر یک
درخت، یک گلدان و یا یک قاطر. دو کاراکتر ویژه عکس ها به خاطر فضای خالی اطرافشان و
دوری شان از هم، حس تنهایی را القا می کند.
در آخرین عکس از این مجموعه در کادر عمودی اولین چیزی که توجه را جلب می کند خطوط و
اشکال هندسی است. پرسپکتیو قطری نگاه بیننده را به سمت مرکز تصویر که سوژه اصلی در
آن قرار گرفته است، هدایت می کند. چینش عناصر در یک ترکیب بندی اصولی انجام شده
است. دیوارهای بلند که فاصله اندکی با هم دارند فضای عکس را تنگ و خفقان آور کرده
اند. گیاه خشک که در گلدان ریشه دوانیده استعاره از انسان است انسان تنها، اسیر اما
امیدوار… خشکی و بی برگی گل حاکی از شرایط دشوار و تیره روزی های زندگی ست. اما
دیوارها جایی پایان می گیرند و آسمان که بستری ست برای آزادی آغاز می شود. نوری که
از بالا به گیاه تابیده شده همان ته مانده های امید به رهایی است و ابر همان سپیده
سحر، باران نمی آید اما در امتداد هم قرار گرفتن و نزدیک هم بودن ابر و گیاه بیانگر
امید و انتظار است.
و اینچنین که نور، پیاپی پر میزند…
اشیاء را حضوری نیست..
رنگی نیست..
در هیچ جا مجال درنگی نیست..
هر چند رنگ از یقین شب..
در التهاب نور..
دمادم میپرد..
اما
چیزی است در سپیده که مشکوک است…
در اولین عکس از این مجموعه که تکه ای ابر بر بالای تکه سنگی در بیابان در کادر
عمودی جای گرفته ست مجددا شاهد همان ایجاز در زبان بصری هستیم. عکاس برای ترسیم
تنهایی و امیدش از حداقل عناصر ممکن استفاده کرده است تا هر بیننده ای آن گونه که
می خواهد به تصویر نگاه کند و دامنه تعبیرهایش به واسطه المان های واقعی و معمولی
محدود نشود. نمادین بودن عناصر تصویر که در اینجا ابر و سنگ هستند ذهن را درگیر
تفکر می کند. اصول کادربندی صحیح و قانون یک سوم به خوبی رعایت شده است و همچون همه
ی عکس های دیگر بخش غالب کادر آسمان است که بستر امید و رهایی ست. مونوکروماتیک
بودن عکس انتخاب هوشمندانه ای بوده است تا مانع از این شود که آبی آسمان و اندکی
سبزی در بوته های بیابان فضای عکس را دچار ضعف کند و دستیابی به امید و آرزو را
قطعی نشان دهد. همین مونوکروماتیک بودن عکس است که آدمی را در برزخی از احتمالات
قرار می دهد. سنگ و ابر عناصر کلیدی هستند که در راستای هم قرار گرفته اند. در
آسمان خاکستری تنها همین یک تکه ابر وجود دارد که همچون آخرین امید باران بر آسمان
نقش بسته است. سنگ در دل خاک اسیر شده است و نمادی از انسانی تنها و دردمند است که
سالیان سال امیدوار و چشم انتظار در برهوت هستی رها شده است. کلمه ی یاران که بر
سنگ حک شده است در نگاه اول باران خوانده می شود و اشاره ایست به ابر و در انتظار
باران بودن سنگ و از طرفی خود کلمه یاران، تنهایی و در آرزوی یار بودن را تداعی می
کند.
در دو عکس دیگر این مجموعه تصویری از دریا، آسمان و قایق در کادر مستطیل عمودی دیده
می شود که در یکی دریا آرام است و در دیگری متلاطم . دریا مواج و پر آشوب است و ابر
در حال متلاشی شدن. از نگاه من ابر در اینجا نیز همچون دیگر عکس ها سمبل امید و
آرزوست. طوفان نماد سختی ها و مصائب زندگی ست و آرامش دریا تداعی کننده ی جهانی
آرام و بی دغدغه است. آنجا که دریا آرام است ابر محکم و پا برجاست و با شروع طوفان
ابر در حال محو و پراکنده شدن، همچون امید و آرزوهای آدمی که گاه سست و گاهی پررنگ
می شوند.
عکس های این مجموعه همگی با تکیه بر شاعرانگی شکل گرفته اند، در هیچ کدام نشانی از
حضور انسان نمی بینیم و سکوت سنگینی بر آن ها حاکم است. موفقیت مجموعه در به تصویر
کشیدن نمادین تنهایی، رنج، سکون و امید انسان قابل تحسین است و من آن را تلاش موفیت
آمیزی در راستای تسکین آلام و درد تنهایی و دور افتادگی انسان می دانم. چرا که هنر
آن گاه ارزشمند می شود که همچون رسنی ما را از چاه عمیق تیره روزی ها و دردهایمان
به سمت جهانی زیباتر بکشاند چرا که هستی با همه ی شکوه و زیباییش هرگز فارغ از رنج
نخواهد شد و رسالت هنر که با روح و روان مخاطب سر و کار دارد چیزی جز به ارمغان
آوردن پویایی، امید و آرامش و صیقلی کردن روح آدمی نیست.
در پایان نقطه تاثیرگذار عکس های کیارنگ علایی بر من همان حضور پررنگ انسانی ست که
در هیچکدام از عکس ها حضور واقعی ندارد اما واقعیت این است که همه ی المان ها،
کادربندی، فضا و چینش عناصر از هر سو بیانگر حضور انسانی با همه ی وجوه انسانیش با
دردمندی ها، امیدها، اضطراب و تردیدهایش می باشد.