سپید رود زیر سی و سه پل عنوان مجموعه داستانی است دربرگیرنده ۱۳ داستان کوتاه
از کیهان خانجانی نویسنده جوان و مطرح شهرستان رشت.
آنچه در نگاه اول به داستانهای این کتاب، خودنمایی میکند تاثیرات قابل توجه
نویسنده از هوشنگ گلشیری و گرایشات ویژه او به رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن است
که در پاره ای از داستانها به خوبی به چشم میخورد.
کیهان خانجانی بسیار ساده مینویسد و داستانهایش – اتفاقا اینجا بر خلاف رویه
معمول داستان نویسان حوزه جریان سیال ذهن – از پیچیدگیهای فرمی و امتزاج زمانهای
مختلف در یکدیگر به دور و مصون است و شاید همین ویژگی باعث پدیدار شدن خصوصیتی در
این داستانها شود که از آن به عنوان «لحن صادقانه» یاد میکنیم.
این زبان، در عین اینکه از پیچیدگیها پرهیز میکند بسیار نیز کوشیده است به خاطرات
شخصی نویسنده حالتی استیلایی ببخشد، به گونهای که بخش قابل توجهی از مضامین مورد
نظر کیهان خانجانی «نوستالژی خاطرات گذشته» این نویسنده است؛ خاطراتی که با جای جای
شهرستان رشت، لوکیشنهای آشنا، اسامی خیابانها و مردمان آن گره خورده است و از این
بابت کتاب، وفادار به جغرافیای بومی نویسنده جوانش است.
«آن ظهر را به یاد میآورم: خیابان نظر را، چهارراه توحید را، کتابفروشی رستان را،
پیاده را، موتور را، کیف سیاه را، خسرو و کرامت و شکوه را، جزء به جزء، لحظه به
لحظه گمان میکنم تگر هم به آنجا بر میگشتم، اینقدر دقیق نمیتوانستم همه چیز را
به خاطر بیاورم که حالا در این سطرها میبینم.» / اعتراف نوشت
نکته دیگر برخورداری از عامل ایماژ و تصاویر قوی است که خانجانی را به عنوان
نویسندهای توانا در این عرصه نشان میدهد.
«مشتی محکم بر میز خورد. نور توی صورت پیرمرد تکان خورد. پیرزن ترسیده، چادرش از سر
تا به پا لرزید. پیرمردهای های زد زیر گریه، شانههایش و صندلی تکان خوردند.
لیوانی آب از توی نور پیش آمد.» / عدل ظهر بود
کیهان خانجانی از این تصاویر انتزاعی، در طول داستانها خوانندهاش را بینصیب
نمیگذارد و از این منظر، خواندن داستانها به مثابه سفری دور و دراز در اوهامات
غریب نویسندهاش جذاب و تاثیرگذار مینماید.
دیالوگ نویسیهای خوب و فراتر از آن، موجز و کوتاه سخن گفتن از ویژگیهای شخصیتهای
این کتاب است. این ایجاز در توصیف صحنهها نیز به شدت به چشم میآید. صحنهها در
آستانه هر داستان به خوبی معرفی شدهاند (قویترین آن توصیف مالیخولیایی و زیبای
نویسنده در صفحه ۵۶ کتاب است که این توصیف علاوه بر معرفی فضا، از خاستگاه روانی و
پنهان شخصیت نیز به خوبی خبر میدهد:
«از کنار غرفههای سی و سه پل میگذرم. وسط پل که میرسم توی یکی از غرفهها
میروم. به ستون آجری بزرگ تکیه میدهم… به رود خیره میشوم، میانش فوارهای بلند
به هوا میزند و آن بالا سرنگون میشود. به این فکر میکنم که اگر یک نفر، به هر
دلیلی، خودش را با سر پایین بیاندازد، کارش تمام است؛ بخصوص کنارههای زیر پل که
سیمان شده و عمق آب خیلی وقتها تا مچ پاست»
نگاه کمابیش استعاری حاکم در داستانها شبیه فضای بورخسی است و به همان اندازه
تلخ و گزنده.
انتخاب زاویه دید اول شخص برای اکثر داستانهای این کتاب بر وجه شخصی، واگویه بودن،
و حدیث نفس نویسنده تاکیدی پنهان دارد و البته امکان همذات پنداری بیشتری را نیز
برای خواننده کتاب فراهم میآورد.
داستانها در زیر لایه اجتماعیشان، سویهای روانکاوانه دارند و به چالشهای طبقاتی
آدمهای مختلف اجتماع میپردازند.
کتاب را نشر فرهنگ ایلیای رشت به چاپ رسانده است و چاپ چهارم آن در سال ۱۳۹۰ روانه
بازار شده است.